۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه
۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه
نگاهي به تئوري كنترل ذهن يا شستشوي مغزي درفرقهها
استناد به تئوري شستشوي مغزي يا «اقناع اجباري» و كتاب مارگارت سينگر (مطرح كننده اصلي اين نظريه) و چند نفري كه تئوريهاي مشابهي را ارائه كردند (مثل سايت ديدهبان فرقه) جهت كنترل و مهار فرقهها در برخي از كشورهاي اسلاميهنوز مبناي عمل قرار ميگيرد.[1]
سينگر و همكارانش براي اولين بار مطرح كردند كه تدابير خاص عضوگيري و اعمال معنوي گروهها (استفاده از مراقبه، آواز، سرودهاي مذهبي يا مانترا و مانند آن)، اراده و اختيار اعضا را تحتالشعاع قرار ميدهند و باعث ميشوند آنها در كيشها بمانند و به تصميمات بهتر پشت پا بزنند. اما سئوال اين است كه انتخاب اين تئوري، مبناي علميو كارامد براي اين برخورد با فرقهها ميتواند باشد ؟ در اين مقاله نگاه كوتاهي به سابقه و كارايي اين تئوري از زبان كارشناسان خواهيم داشت.
****
مهمترين ركن اين نظريهها، تئوري شستشوي مغزي يا كنترل فكر است. ايده شستشوي مغزي، بعد از انقلاب مائوئيستي پيدا شد و توسط روزنامه نگاري به نام «ادواردهانتر» كه از حقوق بگيران سيا بود وارد بحثهاي عموميشد. پس از آن مارگارت سينگر و چند نفر ديگر با مبنا قرار دادن اين ايده، از آن بعنوان ابزاري براي حمله به اديان جديد يا آنچه كه توسط آنها فرقهها ناميده ميشد قرار گرفت.
اما همين ريشه يابي اين سئوال را پيش ميآورد كه چرا بايد يك تئوري اولين بار از طريق كسي كه از عاملان سازمان سيا بوده مطرح شود؟ شواهد نشان ميدهد كه ممكن است سيا با مطرح كردن اين نظريه قصد داشته كه طرحي امنيتي (و نه علمي) را در آمريكا پياده كند و از اين نظريه بعنوان بستر آن استفاده كرده باشد.
اما از نظر وجهه علمياين نظريه بهتر است از زبان يك كارشناس ديگر موضوع را بررسي كنيم. دكتر گوردون ملتون مدير مؤسسه مطالعه اديان آمريكا در سانتابار بارا، كاليفرنيا در باره نظريه شستشوي مغزي ميگويد:
در پايان دهه 1970 مخالفين اديان جديد با نظريه شستوشوى مغزى همگام شدند، فرضيهاى كه اعلام مىداشت اديان جديد اصولا براى جذب هوادار، مردم را اغوا مىكنند و آنها را به طورى درگير فرايند كنترل ذهن مىنمايند كه اختيار ملحق شدن، مشاركتبا ترك گروه را از آنها سلب مىنمايند . طى اوايل و ميانه دهه 1980 نظريه شستوشوى مغزى از همه طرف؛ از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دين پژوهى، از روانشناسى تا مطالعات جامعه شناختى مورد توجه قرار گرفت . در ابتدا اين نظريه به خاطر اينكه در ظاهر توضيحى قابل قبول در توجيه شور و هيجان و دلدادگى كه ما در برخى اديان جديد با آنها مواجه هستيم! ارائه مىكرد، جذاب بود . اما براى هر پديدهاى كه اين نظريه ظاهرا توضيحى ارائه مىكرد دليل قانع كنندهاى نداشت .
براى نمونه، الگوى شستوشوى مغزى تصويرى كه از اديان جديد ارائه مىكند اغلب به شكل محيط زندان است كه افراد را در چنگ خود اسير ساخته و اجازه رهايى و فرار به آنها نمىدهد . اما وقتى اين گروهها حتى آنهايى كه بحثانگيز بودهاند را به طور وسيع در نظر مىگيريم درمىيابيم كه حد و مرزهايى كه ترسيم كردهاند كاملا نفوذپذيرند . تنها تعداد اندكى از تمامى كسانى كه با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر مىشوند و تعداد ملحق شوندگان حتى از اين تعداد نيز كمتر است . نيمى از كسانى به اين گروهها مىپيوندند بدون هر گونه مداخله بيرونى آنها را ترك مىكنند .
اين در ظاهر به يك پيش فرض «علمى» شبيه است اما در عمل فاقد كارايى يك نظريه علمى است . همانگونه كه بيستسال قبل زمانى كه نظريه شستوشوى مغزى رد شد، كار درستى بود اينك نيز بخشهاى باقيمانده اين نظريه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربى و آزمايشپذير براى وقوع شستوشوى مغزى ناتوان است، اگر چه اينجا جاى طرح مجدد نزاع شستوشوى مغزى نيست اما بايد متذكر شويم كه اواسط دهه 1980 ما نظريه شستوشوى مغزى را رد كرديم; مستندات اين واقعيت در بسيارى از اسنادى كه از سوى مجامع آكادميك كه بيشتر دلمشغول اين بحثبودهاند، وجود دارد متعاقب آن دادگاهها نيز اين نظريه را رد كردند . رهآورد آن انكار اوليه آن بود كه در طى 15 سال گذشته مطالعات اديان جديد از آن بحث گذشت و بدون اينكه اشارهاى به نظريههاى شستوشوى مغزى داشته باشد، كارش را ادامه داد . دوم اينكه از نظر قانونى نيز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپرورى حكم صادر كردهاند. فن بازپروري، تاكتيكي فراقانوني مبني بر ربودن فردي از افراد يك گروه و قرار دادن وي در تحت فشار شديد رواني براي تبريجستن از گروه بود. اين فن روندي اجباري (غيرداوطلبانه) بود كه به گفته دكتر ملتون «مراقبتى بود كه از خود مريضى بدتر است.»
اين واقعياتي بود درباره نظريه اي كه امروز ديگر اثر چنداني از آن در جهان علميباقي نمانده و تنها طرفداران محدودي كه قدرت دفاع از اين نظريه را هم ندارند، به آن معتقدند.
اكنون روشن شده است كه نظريهي شستشوي مغزي هيچ فايدهاي در ايجاد بصيرت دربارهي جهان متمايز گروههاي ديني جديد ندارد.
اما عجيب اين است كه با وجود در دسترس بودن همه اين اطلاعات، دستگاههاي اطلاعاتي بعضي از حكومتهاي اسلاميبراي برخورد با جريانهاي اجتماعي و جنبشهاي معنوي جديد از اين نظريه پيروي كرده و ميكنند. غافل از اينكه اين تئوري در همان زمان مطرح شدن در آمريكا هم نه تنها موفقيتي نداشته بلكه برخي كارشناسان عقيده دارند كه گسترش اديان جديد در سالهاي بعد ناشي از تاثيرات پيش بيني نشده بكارگيري همين تئوري است. [2]
[1]رجوع شود به ويژه نامه كژراهه
[2]منابع: جنبشهاي ضد كيش- مصاحبه اي با جيمز گوردون ملتون – مطالعات اديان جديد؛ گذشته و حال/ گوردون ملتون – جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن
لینک دانلود کتاب فرقه ها، جنبش های معنوی، ضد فرقه
۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه
فرقه چيست؟ – تعریف و بررسی
واژه فرقه از مصدر (فرق) به معناي جدايي است و فرقه در اصطلاح به شاخههاي فرعي كه در اديان بوجود ميايد گفته ميشود.
در قرآن اشاراتي به واژه فرقه وجود دارد كه از جمله واضحترين اين موارد آيه 159 از سوره انعام است كه ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كانُوا يَفْعَلُونَ»
كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هيچ گونه مسوول ايشان نيستي، كارشان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام ميدادند آگاهشان خواهد كرد.
تعاريف گوناگون:
واژه فرقه در همه مذاهب كاربرد دارد؛ مثلا، در قرن نوزدهم در بريتانيا «فرقه»ها يك واژه مشترك براي مخالفان كليساي رسمي بودند؛ افرادي چون باپتيست ها و متدسيست ها كه فرقه هايي از مسيحيت هستند.
«تروچ» فرقه را به عنوان يك توده و گروه كوچك شرح ميدهد كه هدف آن سرزنش حكم فرمايي جهان است و رهبران آن در پي يافتن اعضاي خاصي هستند.
«يينگر» فرقه را به عنوان گروهي ساده و پويا معرفي مي كند كه اعتقادات مشتركي دارند.
«نيبوهر» فرقه را تشكيلاتي با شرايط معيّن و خاص مي داند كه به فرقه گرايي گرايش دارد. به تعبير ديگر، «فرقه» واژه اي است كه بر گروه يا حزبي دلالت دارد كه نظريات و پيشواي مشتركي دارند و بنابراين، براي گروه هاي فلسفي و سياسي نيز مي توان اين واژه را به كار برد؛ همان گونه كه در مفاهيم مذهبي به كار مي رود.
تعريف ديگري بيان ميكند«فرقه» به معناي راهي است كه رهروي در آن حركت مي كند و همچنين راهكارهاي علمي و نيز نظامي، فكري و رفتاري ارائه كرده و در مجموع، يك مكتب سياسي و فلسفي است و خود نيز به عنوان نوعي سازمان ديني خاص شناخته مي شود.
اين واژه در زبان فرانسه، در آغاز، به گروهي از افراد اطلاق مي شد كه اعلام مي كردند از آييني خاص پيروي مي كنند. سپس معاني محدودتري يافت؛ از جمله:
الف) تجمع خاص اشخاص كه به آييني گرويده اند ولي توسط همگان به رسميت شناخته نشده و در نهادهاي اساسي جامعه قرار گرفته اند.
ب) گروهي كه به عمد خود را از جمعي وسيع و اصلي و يا سلسله انديشه ها و باورهايي خاص جدا ساخته اند. در اين معنا فرقه در برابر سازمان ديني قرار مي گيرد.
ج) در معناي اصولي فرقه، انقطاع و يا دست كم، طرد از يك آيين است كه آن آيين از نظر جامعه شناختي «تبه گشته» و از نظر انساني «منحط» شناخته شده است.
تعبير ديگر درباره واژه «فرقه» بر گروه يا حزبي دلالت دارد كه نظريات و پيشواي مشتركي دارند و بنابراين، براي گروه هاي فلسفي و سياسي نيز ميتوان اين واژه را به كار برد؛ همان گونه كه در مفاهيم مذهبي به كار مي رود.
در فرهنگ سياسي فرقه معادل کلمه کالت (Cult) است و معني آن در فرهنگ انگليسي آکسفورد چنين آمده است: “1- يک سيستم مذهبي پرستش ، بخصوص در اجراي مراسم و عبادات. 2- وفاداري، شيفتگي، از خود گذشتگي نسبت به يک فرد. از ريشه کالتوز در لاتين به معني پرستش. “
در فرهنگ تاريخ لغات آکسفورد در باره تاريخچه لغت کالت چنين آمده است: کالت ابتدا” بمعني ابراز سر سپردگي به موجود الهي بوده است. ورود اين لغت به انگليسي از لغت کالتوز بمعني پرستش است. از شروع دهه 1960 استفاده اين لغت در زبان انگليسي محدود به اشاره به يک پديده فرهنگي شده که معمولا” تعداد محدودي از افراد (اغلب جوان) را بخود جذب ميکند.
تعاريف برگزيده:
همانطور كه پيداست بسياري از تعاريف فوق ويژگي مطلوب براي اينكه تعريف مناسب ناميده شود ندارد. بعبارتي به اندازه كافي جامع و مانع نيستند و در اكثر موارد مانعيت كافي ندارند و بر بسياري از گروههاي خودجوش مردمي هم ممكن است دلالت پيدا كند.
مارگارت تالر سينگر فرقه را با سه ويژگي اصلي ؛ دارا بودن رهبر مستبد و خودكامه ، ساختار هرمي قدرت ، و استفاده از برنامه مجاب سازي (بازسازي فكر يا شستشوي مغزي) توصيف ميكند.
اين در حالي است كه داشتن يكي يا دو ويژگي از اين ويژگيها براي شناسايي جمعي بعنوان فرقه اصلا كفايت نميكند. نكته ديگر اينكه ساختار هرمي قدرت تنها در فرقهها ديده نميشود. امروزه در بسياري از سازمانها ، نهادها و دولتها و حكومتها ساختار هرمي ديده ميشود.
سايت ديده بان فرقه در تعريف فرقه اينطور مينويسد: تعريف مدرن از فرقه کنترل ذهني، عبارت از هر گروهي است که از کنترل ذهن و تکنيک هاي عضو گيري فريب دهنده استفاده ميکند. به عبارت ديگر فرقه ها به مردم کلک ميزنند تا آنها را جذب نمايند و آنها را فريب ميدهند تا در فرقه بمانند.
شايد در جمع بندي بتوان گفت آنچه كه درباره فرقههاي منحرف مورد اشاره است با سه ويژگي بيان شده توسط سينگر قابل بيان است به شرطي كه اين سه ويژگي با شدت و استمرار در جمعي وجود داشته باشد بعنوان زمينهاي براي مشكوك شدن نسبت به آن جمع تحت عنوان فرقه ميتواند مورد توجه قرار گيرد.
همچنين بنابر تعريف سايت ديدبان فرقه ، از بين اين سه ويژگي دارا بودن برنامه كنترل ذهني بعنوان شاخصترين و اصليترين ويژگي فرقهها ميتواند مورد تاكيد قرار گيرد.
لینک دانلود کتاب فرقه ها، ضدفرقه، جنبش های معنوی:
اشتراک در:
پستها (Atom)