۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

رویابینی از دیدگاه روح زایی

رویا، رویابینی و هنر رویابینی(از دیدگاه روح‏زایی)
(قسمت اول)

در تعلیمات روح‏زایی، هنر رویابینی مانند بعضی از
رشته‏های دیگر تعالیم احیاء، آنقدر گسترده، عمیق، شاخه شاخه و گوناگون است كه ارائه تعریفی فشرده و بسته از آن به سادگی امكان‏پذیر نیست. بنابراین در این سخن كوتاه تلاش نمی‏كنم هنر رویابینی را تعریف كنم بلكه می‏كوشم تا در جهت آشناسازی مشتاقان، چشم‏اندازی از هنر رویابینی (در روح‏زایی) را ترسیم كنم. به پیروی از روش ایلیا«میم»(4) در ارائه تعالیم، به تمثیلی می‏پردازم كه آن را از او شنیده‏ام. یك بار او درباره هنر رویابینی در روح‏زایی این طور گفت كه هنر رویابینی مانند داشتن تلویزیونی خلاق است كه برنامه‏ریزی و كنترل و راهبرد آن در اختیار دارنده آن است. در این گفتار به طور خلاصه همین موضوع و آنچه در این بار شنیده‏ام یا فهمیده‏ام را تا جایی كه حافظه‏ام یاری می‏كند، توضیح می‏دهم. چون این مطالب (مطلب فعلی و بعضی از مطالبی كه در ادامه این متن می‏آید) غالباً بازنویسی شنیده‏ها است بنابراین انتقال عین مطالب كمی دشوار است.
 تصور كنید تلویزیونی داریم كه می‏تواند داستان‏های ما را هر چه كه باشند به فیلم یا انیمیشن تبدیل كند. هم‏چنین اگر بخواهیم می‏توانیم در همه فیلم‏ها و داستان‏ها حضور داشته باشیم و جریان داستان را واقعاً تجربه كنیم. این تلویزیون قابل برنامه‏ریزی است و برنامه‏ریزی‏اش، داستان‏هایی است كه ما به آن می‏دهیم. این داستان‏ها می‏توانند معمولییا خارق‏العاده، تخیلی یا واقع‏بینانه باشند.
 ممكن است درباره هر چیزی باشند. می‏توانند داستان‏هایی واقعی یا غیرواقعی باشند. برای تلویزیون تفاوتی نمی‏كند، هر دو نوع داستان را برای ما و حداقل در زندگی درونی ما، به تحقق می‏رساند. اندازه واقعی بودن این تجربه‏ها نیز تحت كنترل ماست. شدت وقایع می‏تواند بسیار بیشتر از وقایعی باشد كه در زندگی روزمره خود تجربه می‏كنیم و طبعاً می‏تواند كمتر از آن هم باشد. اگر در این فیلم‏هایی كه شخص به آن وارد شده اتفاق بدی برایش بیفتد واقعاً ناراحت می‏شود، اگر بدنش زخمی شود واقعاً درد می‏كشد و از تن‏اش خون می‏آید، اگر تجربه‏های لذت‏بخشی داشته باشد، جداً لذت می‏برد. یكی از تفاوت‏های این نوع زندگی آن است كه شخص می‏تواند اثراتی را كم و زیاد كند یا وقایع را به عقب ببرد و به شكل دیگری شروع كند. می‏تواند صدها سال زندگی را بدون آن كه ظاهراً سرعت آن تغییر كند در چند لحظه با جزئیات كامل تجربه كند. بعد از تجربه هر داستان و در واقع هر قطعه از زندگی، یا یك زندگی طولانی، در زمان كوتاه این امكان وجود دارد كه از داستان خارج شود اما می‏تواند هنوز هم شخصیت و تأثیرات درون فیلم را در خود حفظ كند. یا این كه از همه آنها تخلیه شود. حتی این امكان وجود دارد كه شخص وارد داستانی شود و دیگر هرگز از آن خارج نشود و برای همیشه در آن داستان زندگی كند.
 وقتی فرد به یك داستان رویا وارد می‏شود همه چیزهای او می‏تواند خیلی واقعییا تنها به صورت مجازی تغییر كند. هویت، شخصیت، توانایی‏ها و ناتوانی‏ها، روابط، خاطرات، احساسات و همه بودنِ شخص، قابلیت تغییر كردن و دگرگون شدن را داراست. در هر داستان رویا امكان این كه انسان دوباره متولد شود و همان طور متولد شود كه می‏خواهد، وجود دارد. موجودیبا ویژگی‏ها و قابلیت‏های جدید. می‏تواند خیلی واقعی‏تر از تجربه‏های این جهانی به آرزوهایش برسد. اگر به یك آرزوی بی‏نهایت جذاب هم رسید، قادر است تمام جسم خود را هم به آنجا ببرد و برای همیشه در آنجا ساكن شود.
 می‏تواند فقط روحش را به درون داستان ببرد و در یكی از قالب‏ها قرار دهد یا فقط تصویرش را به آن جا منتقل كند یا همه زندگی‏اش را. الزامی نیست كه او حتماً به درون داستان برود بلكه می‏تواند از بیرون هم به تماشای آن بپردازد. در بالای این تلویزیون لوله‏ای مكنده وجود دارد كه اگر او قصد داشته باشد واقعاً به درون داستان برود، باید سرش را به آن حفره نزدیك كند تا او را به درون خود بكشد و به درون داستان بیندازد. اما قبل از رفتن لازم است قصد برگشت را هم همراه خود ببرد چون اگر بدون بلیط رفتن برود تضمینی برای برگشت آن نیست و ممكن است برای همیشه در آن جا بماند.
 امكانات زیادی در این تلویزیون خلاق وجود دارد كه به آنچه گفته شد محدود نمی‏شود مثلاً این تلویزیون هزاران كانال دارد كه وقتی برنامه آنها فعال شود او می‏تواند از نقاط دیگر هستی، از اخبار و وقایع جهان‏های دیگر مطلع شود. كانال‏های دیگری هم هستند كه با به كار انداختن آنها می‏تواند از آینده‏ها، آینده‏های مختلف، آینده چیزهای مختلف و نیز از گذشته‏ها مطلع شود.
 بنابر آنچه گذشت می‏توانیم نتیجه بگیریم كه هنر رویابینی راهی برای تجربه حیطه‏های دیگر زندگی است، جهان‏هایی كه در درون و بیرون‏اند. دنیاهایی در گذشته و حال و آینده. جهان‏هایی كه بعضی‏شان واقعیت عینی دارند و بعضی دیگر فاقد آن هستند.
رویا می‏توانیم خواسته خود را تحقق ببخشیم و این خواسته‏ها هر چیزی می‏تواند باشد. تحقق آرزوها در رویا می‏تواند خیلی واقعی‏تر از عملی شدن آنها در این جهان باشد و نیز ممكن است این‏طور نباشد. این بستگی به مهارت رویابین دارد.
در رویا می‏توانیم همان كاری را بكنیم كه دوست داریم، یا به صورتی خیالییا به صورت صد در صد واقعی. اگر بخواهیم می‏توانیم تنها از طریق چشم یا با روح‏مان یا با تمامیت وجودمان، با جسم و جان و روح به آن تجربه‏ها وارد شویم. از طریق رویابینی امكان برقراری ارتباط و تبادل جریان با ابعاد دیگر هستی و بسیاری از موجودات دیگر كه حتی آنها را حدس نمی‏زنیم در اختیار ما قرار می‏گیرد. می‏توانیم دریافت‏های خود را از جهان‏های دیگر به این جهان بیاوریم یا چیزهایی را از این زندگی به آنجا منتقل كنیم. به واسطه رویاها گفتگو با بسیاری از حیطه‏های اسرار و تماس با غیب امكان‏پذیر می‏شود و رابطه مستقیم و هموار برای ارتباط با روح الهی گشوده می‏شود. خلاصه باید گفت كه در جهان رویا و برای استاد رویابینی، انجام هر كاری ممكن است و هیچ كار، نشدنی نیست. این كارها هم می‏توانند خیلی واقعی باشند و هم خیلی خیالی. از این دید، رویا راهی است برای تجربه زندگی‏های بی‏شمار دیگر كه به موازات زندگی ما در این جهان، جریان دارند و هنر رویابینی شیوه عبور از این راه و برقراری ارتباط و تجربه این زندگی‏های دیگر است.
تالیف :پریا ( شباب حسامی)

پی‌نوشت:
4 – ایلیا«میم»، معلم بزرگ و بنیانگذار تعلیمات روح‏زایی و هنرهای ماورائی می‏باشد.  

۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

واکنش به منتقدان و دشمنان




واکنش به منتقدان و دشمنان

به روایت ال یاسین (شاگردان ایلیا میم)
در موقعیت‏هایی که بحثی پیش آمده است ایلیا غالباً اصراری بر اثبات و مورد قبول واقع شدن خود توسط دیگران نداشته است.[1] بعضی از مواقعی که از او دلیل و مدرکی طلب شده است با بی‏توجهی از کنار مطلب گذشته است و گاهی حجم عظیمی از دلایل و مستندات را ارائه داده است بنابراین نمی توان واکنش مشخصی را در این زمینه از او سراغ گرفت.
در مواردی هم او خودش را بزرگترین دلیل خودش ذکر کرده است و کارها و آموزشهایش را پر از دلایل و شواهد روشن دانسته است. «هر کسی قبل از آنکه خود را معرفی کند معرفی شده». اشخاصی که از او عمل خارق‏العاده‏ای را خواسته‏اند تا بواسطه آن عمل خارق العاده از او پیروی کنند با جوابهای بازدارنده و دفع کننده‏ای روبرو شده‏اند.
او بعضی وقتها به منتقدان خود مستقیماً یا غیرمستقیم کمک کرده است تا کارشان را انجام دهند. حتی گاهی برای این منظور به نظر می‏رسد که او از روش ملامتیون استفاده کرده است. شاید استفاده از روش ملامتیون هم راه دیگری برای عیارسنجی و محک دوستان به حساب بیاید یا روشی برای دور کردن بیگانگان و بدبینان تا بر حسب باور خود به نتیجه برسند. برخوردی که او با افراد مختلف دارد کاملاً نسبی است و رابطه‏اش با اشخاص، احتمالاً، آنطور که خودش اشاره کرده است، متناسب با نگاه و اندیشه‏ای است که آنان درباره وی دارند و موضعی است که آنرا اتخاذ می‏کنند.
 «هر طور که آن را ببینی همانطور تجربه اش می‏کنی... حقیقت برای تو همان است که در نگاهت گفته‏ای. اگر خوب آن را ببینی خوب می‏یابی اش و اگر بد ببینی چاره‏ای جز مواجه شدن با نتیجه نگاهت نداری. حقیقت بر تو همانطور آشکار می‏شود که آنرا پذیرفته‏ای و این قانون حقیقت است زیرا بر حسب نگاه تو بر تو آشکار می‏شود. حدود تو در نگاه تو است و آنچه ببینی واقع‏شدنیست...»

او با افراد متواضع، متواضعانه برخورد می‏کند اما در برخورد با اشخاص متکبر با خودبینی و تکبری فوق العاده روبرو می‏شود همچنین با اشخاص منافق و مکار بطرز پیچیده و گیج‏کننده‏ای رفتار می‏کند و آنها را در آشفتگی قرار می‏دهد.
بی‏اعتنایی او به مقبولیت عمومی بارها مسائلی را پدید آورده است. او طی سال‌های گذشته تلاشی مبنی بر اثبات و مورد قبول واقع شدن خود نکرده است و حتی در موارد متعددی در خلاف این مسیر، قدم برداشته است.
باید اذعان داشت که این رفتار موجب خشم و اعتراض بعضی از افراد شده است و آنان نارضایتی خود را به شکل‏های مختلف از جمله طرح نظریاتی خشمگینانه و آشفته که بطور واضح خشم و عصبیت ارائه‏کنندگان آن را نشان می‏دهد، بروز داده‏اند. دلایل احتمالی این گونه نظریات غرض‏ورزانه همیشه یکسان نبوده است دلایلی مانند عدم اعتقاد به ناشناخته و بنابراین ردّ هر گونه مطلبی که به آن مربوط می‏شود، تهدید شدن منافع، حسد و اغراض شخصی، وابستگی فرقه‏ای، تمایل به نفاق و تفرقه، زیر سؤال رفتن باورها یا مورد بی‏توجهی واقع شدن یا بی‏جواب گذاشتن بعضی از سؤال‏ها ممکن است در شکل‏گیری این قضاوتهای عجولانه نقش داشته باشند. البته او عموماً به سؤالاتی که صرفاً برای دانستن حقیقت یا بدون غرض‏ورزی و منافع شخصی مطرح شده پاسخ داده است.
گاهی او دیگران را به محکومیت خود تحریک می‏کند و احتمالاً به عمد زمینه‏هایی را برای تردید و بدبینی بعضی از اشخاص فراهم می‏کند. او به قضاوت و افکاری که دیگران درباره‏اش داشته‏اند بی‏توجه بوده است و طوری رفتار کرده است که به نظر بیننده نوعی استقبال از محکومیت به نظر می‏رسد. مثلاً در مواردی که به کفرگویی و ساحری متهم شده است با سکوت خود به تقویت چنین گمانهایی در ذهن افراد بدبین و ناآگاه دست زده است .  یا در پاره‏ای موارد بجای اینکه دلیلی در تأیید خود بیاورد بدون رعایت احتیاط ظاهری، چیزهایی گفته است که از آن بر علیه خودش استفاده شده است. شاید این جملات بتواند چنین دیدگاه و واکنشی را هر چه بیشتر توضیح دهد.
 «وقتی که نیازمند تأیید دیگرانی بدان که خداوند تو را تأیید نکرده است وقتی افکاری که دیگران درباره تو دارند برایت مهم است بدان که مهمترین معنای زندگی‏ات را هنوز نیافته‏ای. دیگران چه کاری با تو می‏توانند بکنند؟ نهایتش آن است که تو را بکشند. پس اگر تو عاشق خدایت هستی و مشتاق دیدار او، این بزرگترین کاری است که آنان می‏توانند برایت انجام دهند.
منافقان و منکران حق همه چیز را بدبینانه نگاه می‏کنند و محکوم می‏کنند. آنها بر ضد هر حقی موضع می‏گیرند و به هر حریمی تجاوز می‏کنند زیرا خود آنان پیش از این محکوم شده‏اند و حریم خود را از دست داده‏اند... از عیب‏جویی و توهین و تمسخر آنها واهمه نداشته باش زیرا همه منافقان و منکران حق از لعنت هلاک‏کننده خداوند تغذیه می‏کنند و به مدد آن به حیات غم‏انگیز خود در قبرستان ادامه می‏دهند...»
ایلیا «میم» کمتر مواضع خود را بطور صریح درباره موضوعی بیان می‌کند و عمدتاً در لفافه و لفافه‏گویی نظر اصلی خود را بیان می‏نماید. عمل به بسیاری از دیدگاههای او به بر هم زدن وضعیت‌های ساختگی منجر می‏شود زیرا این مواضع حالتی دگرگون‏کننده و تحولی دارند. او در موضع‏گیری‏های خود بسیاری از محدودیتهای کاذب را زیر سؤال می‏برد، مصلحتهای سیاستمدارانه را زیر پا می‏گذارد و رفتارهای کورکورانه را بی‏اهمیت می‏شمارد. در مواردی موضع‏گیری‏های او بویژه نسبت به سیاست بازان خطرناک و بحث‏برانگیز می‏شود. اما بطور کلی می‏توان گفت که هوشمندی عمیق، هماهنگی و همسویی، در نظر داشتن شرایط زمانی و مکانی و شرایط مخاطب، معنی‏گرایی، تازگی و گشایندگی و فرارَوی از وضعیت موجود از بارزترین مشخصات نظرات و مواضع او می‏باشد. در روابط اجتماعی، ما عموماً آن دیدگاههایی را بعنوان دیدگاه متعادل و درست قبول داریم که اکثریت افراد جامعه در آن اتفاق نظر دارند و فرهنگ عمومی آن را می‏پذیرد اما او میزان درستی و نادرستی چنین نظریاتی را عنصر هماهنگی (تناسب زمانی و مکانی) دانسته و راست یا دروغ بودن نظرات را هم به کشف و دریافت افراد برمی‏گرداند.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول


[1]کسیکه بخود اطمینان دارد به تعریف کسی احتیاج ندارد- گوستاو لوبون

واکنش به منتقدان و دشمنان




واکنش به منتقدان و دشمنان

به روایت ال یاسین (شاگردان ایلیا میم)
در موقعیت‏هایی که بحثی پیش آمده است ایلیا غالباً اصراری بر اثبات و مورد قبول واقع شدن خود توسط دیگران نداشته است.[1] بعضی از مواقعی که از او دلیل و مدرکی طلب شده است با بی‏توجهی از کنار مطلب گذشته است و گاهی حجم عظیمی از دلایل و مستندات را ارائه داده است بنابراین نمی توان واکنش مشخصی را در این زمینه از او سراغ گرفت.
در مواردی هم او خودش را بزرگترین دلیل خودش ذکر کرده است و کارها و آموزشهایش را پر از دلایل و شواهد روشن دانسته است. «هر کسی قبل از آنکه خود را معرفی کند معرفی شده». اشخاصی که از او عمل خارق‏العاده‏ای را خواسته‏اند تا بواسطه آن عمل خارق العاده از او پیروی کنند با جوابهای بازدارنده و دفع کننده‏ای روبرو شده‏اند.
او بعضی وقتها به منتقدان خود مستقیماً یا غیرمستقیم کمک کرده است تا کارشان را انجام دهند. حتی گاهی برای این منظور به نظر می‏رسد که او از روش ملامتیون استفاده کرده است. شاید استفاده از روش ملامتیون هم راه دیگری برای عیارسنجی و محک دوستان به حساب بیاید یا روشی برای دور کردن بیگانگان و بدبینان تا بر حسب باور خود به نتیجه برسند. برخوردی که او با افراد مختلف دارد کاملاً نسبی است و رابطه‏اش با اشخاص، احتمالاً، آنطور که خودش اشاره کرده است، متناسب با نگاه و اندیشه‏ای است که آنان درباره وی دارند و موضعی است که آنرا اتخاذ می‏کنند.
 «هر طور که آن را ببینی همانطور تجربه اش می‏کنی... حقیقت برای تو همان است که در نگاهت گفته‏ای. اگر خوب آن را ببینی خوب می‏یابی اش و اگر بد ببینی چاره‏ای جز مواجه شدن با نتیجه نگاهت نداری. حقیقت بر تو همانطور آشکار می‏شود که آنرا پذیرفته‏ای و این قانون حقیقت است زیرا بر حسب نگاه تو بر تو آشکار می‏شود. حدود تو در نگاه تو است و آنچه ببینی واقع‏شدنیست...»

او با افراد متواضع، متواضعانه برخورد می‏کند اما در برخورد با اشخاص متکبر با خودبینی و تکبری فوق العاده روبرو می‏شود همچنین با اشخاص منافق و مکار بطرز پیچیده و گیج‏کننده‏ای رفتار می‏کند و آنها را در آشفتگی قرار می‏دهد.
بی‏اعتنایی او به مقبولیت عمومی بارها مسائلی را پدید آورده است. او طی سال‌های گذشته تلاشی مبنی بر اثبات و مورد قبول واقع شدن خود نکرده است و حتی در موارد متعددی در خلاف این مسیر، قدم برداشته است.
باید اذعان داشت که این رفتار موجب خشم و اعتراض بعضی از افراد شده است و آنان نارضایتی خود را به شکل‏های مختلف از جمله طرح نظریاتی خشمگینانه و آشفته که بطور واضح خشم و عصبیت ارائه‏کنندگان آن را نشان می‏دهد، بروز داده‏اند. دلایل احتمالی این گونه نظریات غرض‏ورزانه همیشه یکسان نبوده است دلایلی مانند عدم اعتقاد به ناشناخته و بنابراین ردّ هر گونه مطلبی که به آن مربوط می‏شود، تهدید شدن منافع، حسد و اغراض شخصی، وابستگی فرقه‏ای، تمایل به نفاق و تفرقه، زیر سؤال رفتن باورها یا مورد بی‏توجهی واقع شدن یا بی‏جواب گذاشتن بعضی از سؤال‏ها ممکن است در شکل‏گیری این قضاوتهای عجولانه نقش داشته باشند. البته او عموماً به سؤالاتی که صرفاً برای دانستن حقیقت یا بدون غرض‏ورزی و منافع شخصی مطرح شده پاسخ داده است.
گاهی او دیگران را به محکومیت خود تحریک می‏کند و احتمالاً به عمد زمینه‏هایی را برای تردید و بدبینی بعضی از اشخاص فراهم می‏کند. او به قضاوت و افکاری که دیگران درباره‏اش داشته‏اند بی‏توجه بوده است و طوری رفتار کرده است که به نظر بیننده نوعی استقبال از محکومیت به نظر می‏رسد. مثلاً در مواردی که به کفرگویی و ساحری متهم شده است با سکوت خود به تقویت چنین گمانهایی در ذهن افراد بدبین و ناآگاه دست زده است. یا در پاره‏ای موارد بجای اینکه دلیلی در تأیید خود بیاورد بدون رعایت احتیاط ظاهری، چیزهایی گفته است که از آن بر علیه خودش استفاده شده است. شاید این جملات بتواند چنین دیدگاه و واکنشی را هر چه بیشتر توضیح دهد.
 «وقتی که نیازمند تأیید دیگرانی بدان که خداوند تو را تأیید نکرده است وقتی افکاری که دیگران درباره تو دارند برایت مهم است بدان که مهمترین معنای زندگی‏ات را هنوز نیافته‏ای. دیگران چه کاری با تو می‏توانند بکنند؟ نهایتش آن است که تو را بکشند. پس اگر تو عاشق خدایت هستی و مشتاق دیدار او، این بزرگترین کاری است که آنان می‏توانند برایت انجام دهند.
منافقان و منکران حق همه چیز را بدبینانه نگاه می‏کنند و محکوم می‏کنند. آنها بر ضد هر حقی موضع می‏گیرند و به هر حریمی تجاوز می‏کنند زیرا خود آنان پیش از این محکوم شده‏اند و حریم خود را از دست داده‏اند... از عیب‏جویی و توهین و تمسخر آنها واهمه نداشته باش زیرا همه منافقان و منکران حق از لعنت هلاک‏کننده خداوند تغذیه می‏کنند و به مدد آن به حیات غم‏انگیز خود در قبرستان ادامه می‏دهند...»
ایلیا «میم» کمتر مواضع خود را بطور صریح درباره موضوعی بیان می‌کند و عمدتاً در لفافه و لفافه‏گویی نظر اصلی خود را بیان می‏نماید. عمل به بسیاری از دیدگاههای او به بر هم زدن وضعیت‌های ساختگی منجر می‏شود زیرا این مواضع حالتی دگرگون‏کننده و تحولی دارند. او در موضع‏گیری‏های خود بسیاری از محدودیتهای کاذب را زیر سؤال می‏برد، مصلحتهای سیاستمدارانه را زیر پا می‏گذارد و رفتارهای کورکورانه را بی‏اهمیت می‏شمارد. در مواردی موضع‏گیری‏های او بویژه نسبت به سیاست بازان خطرناک و بحث‏برانگیز می‏شود. اما بطور کلی می‏توان گفت که هوشمندی عمیق، هماهنگی و همسویی، در نظر داشتن شرایط زمانی و مکانی و شرایط مخاطب، معنی‏گرایی، تازگی و گشایندگی و فرارَوی از وضعیت موجود از بارزترین مشخصات نظرات و مواضع او می‏باشد. در روابط اجتماعی، ما عموماً آن دیدگاههایی را بعنوان دیدگاه متعادل و درست قبول داریم که اکثریت افراد جامعه در آن اتفاق نظر دارند و فرهنگ عمومی آن را می‏پذیرد اما او میزان درستی و نادرستی چنین نظریاتی را عنصر هماهنگی (تناسب زمانی و مکانی) دانسته و راست یا دروغ بودن نظرات را هم به کشف و دریافت افراد برمی‏گرداند.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول


[1]کسیکه بخود اطمینان دارد به تعریف کسی احتیاج ندارد- گوستاو لوبون

توطئه های دو زمانه ، به روایت ال یاسین (شاگردان ایلیا میم)




توطئه های دو زمانه
به روایت ال یاسین (شاگردان ایلیا میم)

همان سال اولی كه آموزش های عمومی استاد در تهران شروع شد یعنی حدوداً سال 1375، مدت كوتاهی بعد از آغاز دوره ها، چند نفری كه انگشت شمار هم بودند در جلسات حاضر می شدند كه برای ما خیلی مشكوك به نظر می رسیدند. نوع سؤالاتی كه آنها از استاد می پرسیدند، شك برانگیز بود. انگار می خواستند ایشان را وادار كنند كه حساسیتهای دینی و اجتماعی را نادیده بگیرند و مثلاً بعضی از مسلمات دینی را انكار كنند. سؤالات نسبتاً ماهرانه و در شرایط حساسیت برانگیز و به صورتی تنش زا پرسیده می شد و زمینه ای از فشار را برای پاسخ دهنده به همراه داشت. درخواستهایی كه گاه و بیگاه این چند نفر مطرح می كردند، مشكوك بود. مثلاً درخواست می كردند با حكومت برخورد كنیم. اما این درخواست ارتباطی با تعلیمات استاد نداشت. تعلیمات در بارۀ عشق الهی، ایمان به خدا، حضور خدا، تسلیم الهی، نور خدا و نجات و هدایت بود اما مثلاً بعد از پایان جلسه، یكدفعه یكی از آنها می گفت كه ما برای رودررویی با حكومت آمادگی كامل داریم و ما این را به نمایندگی از دوستانمان می گوییم. اما آنها جمع خاصی نبودند. كمتر از بیست نفر بودند كه حضور خود را در جلسات مختلف تقسیم كرده بودند.
یكی از آنها یك بار جدولی رمزی را بعنوان وسیله ای برای تماس مخفیانه افراد با همدیگر پیشنهاد داد. طراحی این وسیلۀ پیچیده كار یك متخصص در امور امنیتی می توانست باشد. یكی از اینها یك بار در بارۀ این سوال كرد كه آیا مسیح (ع) پشت سر امام زمان (ع) نماز می خواند؟ آنهم در فضایی تحریك آمیز و در حضور چند نفر مسیحی و برای محكومیت آنها.
ما مدتی این افراد را بطور نامحسوس زیر نظر داشتیم و متوجه شدیم كه برنامۀ منظم و ویژگی های رفتاری مشخصی دارند. آنها یك برنامۀ تخریب غیرآشكار را داشتند. ما بعد از مطالعۀ دقیق و كامل و چند ماهۀ این افراد و با توجه به شواهدی كه جمع كردیم مطمئن شدیم كه آنها برنامه های زیركانه و موذیانه ای را برای تخریب عملی و اجرایی استاد و جمعیت، دنبال می كنند. موضوع را همراه با شواهد آن به ایلیا اطلاع دادیم. ایشان گفتند فرصت خوبی است، بگذارید كارشان را بكنند و شما هم كارتان را بكنید.
ما كار خود را در این می دانستیم كه بر برنامه های آنها اشراف داشته باشیم و شواهد را جمع آوری كنیم. حتی فیلم های این افراد را از بقیه جدا كردیم. نامه هایشان را از آرشیو نامه ها خارج كردیم...
اینها در نامه های خود، استاد را با عبارات مشابهی خطاب قرار می دادند كه در بین ال یاسین معمول نبود. خطابهای آنها به شخص استاد، كلمات حساسیت برانگیز دینی و اسلامی بود. مثلاً می نوشتند حضرت ولی الله الاعظم، بقیه الله، آیت الله العظمی، مجاهد بزرگ، قطب الاقطاب، فرزند رسول الله (ص)، ولی امر... در حالی كه استاد علناً گفته بود كه او به معنای مصطلح مذهبی نیست، پیشوای مذهبی نیست، به مسائل شرعی و مذهبی وارد نمی شود، قطب هیچ فرقه ای نیست و هكذا، و این نوع تأكیدات را ایشان بارها از طریق بیانیه ها و در جلسات مختلف و بویژه از طریق جلسات عمومی اعلام می كردند.
گزارش های مستند مردمی هر روز ارسال می شد كه در آنها اخباری مبنی بر مشاهدات افراد از پدیده های فوق العاده و عجیب بود. همچنین گزارش هایی در بارۀ رؤیاهایی كه مردم از اقشار مختلف، در ارتباط با استاد دیده بودند. ما گزارش های ارسالی این افراد را هم جدا كردیم و وقتی با مرجع مربوطه كه مراحل متعدد، پیچیده و نسبتاً دشواری را برای تأیید یا عدم تأیید این گزارشات طی می كرد، هماهنگ كردیم، دیدیم كه گزارش های ارسالی این افراد، كاملاً ساختگی و غیرواقعی است. مثلاً آنها نوشته بودند كه ما هفتۀ قبل با استاد در یكی از كوههای شمال بودیم و از ایشان كارهای خارق العاده ای دیدیم و شرح آن كارها را نوشته بودند. اما ما خبر داشتیم كه اینها هرگز هیچ ارتباط نزدیكی با ایشان نداشتند و استاد با آنها همراه نمی شدند. خوابهایی كه نوشته بودند دربارۀ استاد دیده اند از نظر واحد بررسی رؤیاها، غیرواقعی و ساختگی بود چون با مؤلفه های آنها كه گمان می كنم چهل و هشت مؤلفۀ ارزیابی بود، نمی خواند. احتمال دادیم كه نقشۀ آنها در این زاویه آن باشد كه اینها می خواهند بروند و برعلیه استاد شهادت دهند یا به تخریب ایشان بپردازند و مثلاً با این نامه نگاری ها بگویند كه خود ما هم گزارش نوشته ایم و اینها دروغ یا تحت شرایط خاصی بوده است. به همین دلیل از آن زمان، ضد این توطئه را تدبیر كردیم و آماده نگه داشتیم تا در زمان لازم استفاده شود. گزارش های این چند نفر شاید (به نقل از مسئول امور مستندسازی) حدود یك دویست و شصتم گزارش های ارسالی بود.
برای ما محرز شده بود كه ا ز هر 260 گزارش مربوط به اخبار مكتوم و رؤیاها، حداقل یك مورد آن غیرواقعی است. اما دوستان ما در بخش مستندسازی و ثبت وقایع و رؤیاها ارقام دیگری داشتند. آنها اعتقاد داشتند در هر سی گزارش اخبار مكتوم، یك گزارش اشتباه یا ساختگی وجود دارد. آنها راه حل نسبتاً سخت و بسیار مفصلی را برای تأیید یا عدم تأیید یك گزارش طی می كردند و گاهی برای تأیید یك گزارش، یكی دو سال وقت لازم می شد.
در همان زمان یكی از دوستان به ما هشدار داد كه مراقب «توهم توطئه» باشید و به دلیل جایگاهی كه ما برای ایشان قائل بودیم این تذكر را جدی گرفتیم و دوباره و با خوش بینی بیشتری همه چیز را مرور كردیم اما دوباره به همان نتیجۀ قطعی رسیدیم: اینها دائماً و بصورت برنامه ریزی شده و منسجم قصد داشتند ضرباتی سنگین و تخریب كننده را به استاد، تعلیمات ایشان و كل جمعیت وارد كنند. از راههای مختلفی وارد می شدند. در ماجرای كوی دانشگاه می خواستند ال یاسین را وارد معركه كنند اما موفق نشدند. اولین باری كه با استاد برخورد شد یكی از آنها پیشنهاد خودكشی برای رفع تهدید از استاد را مطرح كرد كه خیلی زود مردود شد.

«اگر شنیدید كه منافقی در حال دفاع از حق است باور نكنید زیرا هیچ حقی موافق منافقان نیست و هیچ منافقی به واقع حامی حق نیست. اگر منافق را در راستی و درستی دیدید بدانید كه حقه‏ای در كار است و بزودی بازی وارونه خواهد شد.»                                                       ایلیا «میم»

ما متوجه شدیم كه دو نفر از این افراد، مراكزی را به نام استاد راه اندازی كرده اند و در آن آموزش های بدعت آمیز و ناهماهنگی را كه اختلافات زیادی با تعلیمات استاد داشت ارائه می دهند. آنها به چند نفر از خانم ها پیشنهاد ارتباط جنسی داده بودند و دو نفر از آنها كه زن بودند، یكی شان همین مسئله را با سه نفر از آقایان مطرح كرده بود. بهترین كاری كه ما می توانستیم بكنیم مستندسازی و جمع آوری شواهد و مدارك كارهایی بود كه آنها در حال انجامش بودند. آمادگی ما و قدرت مقابلۀ ما با جریانهای موذیانۀ تفرقه و توطئه كاملاً از گذشته بیشتر شده بود.
مهمترین روشی كه اینها می خواستند برای تخریب و ضربه زدن بكار ببرند تحریف و جعل واقعیت بود. بیشتر كارهایی كه می كردند، به شكلی بر پایۀ تحریف بود و به تحریف و جعل ختم می شد.
بعد از چند سال متوجه شدیم كه بیشتر این افراد با یكی از دستگاههای ... در ارتباط مستقیم هستند و برنامه های آنها، طراحی شخصی شان نبوده بلكه برنامه هایی با سابقۀ طولانی بوده است. آنها آمدند تا ضربات سنگین خود را وارد و كل این جنبش خلاق را مضمحل كنند. می خواستند در قالب شاگردان و نزدیكان استاد ظاهر شوند و با تكیه بر جعل و تحریف، همه چیز را زیر سؤال ببرند. می خواستند جمعیت را به آشوبگر تبدیل و از این طریق آن را نابود كنند اما موفق نشدند. خواستند همه چیز را در زمانی كه دستگاه... به آنها اشاره می دهد با شهادت دروغ و تحریف ها بی اعتبار كنند و ما هم كه بر این توطئه دوزمانه و چندزمانه آگاه بودیم تلاش كردیم تا با جمع آوری مستندات و شواهدی كه بتواند به یك روشنگری جهانی در بارۀ تحریف و دروغ و جعل بینجامد، خود را آماده نگه داریم. در سالهای اخیر ما متوجه شدیم كه این افراد در بعضی از جریانات بزرگ معنوی حضور مشكوكی دارند و لازم دیدیم كه دوستان خود را باخبر كنیم.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول



تحریف و مونتاژ گزارش های مردمی




تحریف و مونتاژ گزارش های مردمی

به روایت ال یاسین (شاگردان ایلیا میم)
در سال 1386 یكی از نهادهای مرموز امنیتی برای تخریب ایلیا «میم» و بی اعتبارسازی او در سطح جامعه به روش قدیمی و تجربه شدۀ تحریف و مونتاژ متوسل شد. این نهاد مرموز امنیتی كه دارای شبكه ای عظیم از امكانات و اهرم های رسانه ای و دارای نفوذ در مراكز مختلف بود، بعد از دسترسی به برخی از اسناد مرتبط به ایلیا «میم» كه به قول یكی از مأموران آن از طریق «ربایش» به دست آمده بود، با واقعیتی بزرگ و تكان دهنده روبرو شد: صدها نفر از مردم، دربارۀ معلم بزرگ ایلیا «میم» گزارش هایی می دادند كه همۀ این گزارش ها به نوعی حكایت از قدرت خدادادی و عظمت روحی این معلم بزرگ داشت. برخی از این افراد تاكنون ایلیا را ندیده بودند و حتی چیزی در بارۀ او نشنیده بودند. این گزارش ها كه به گزارش های مستند مردمی شهرت یافت شامل چند دسته می شد : یك - تجربه های غیرحضوری مردم در ارتباط با استاد.  دو- تجربه های حضوری آنها از نیروی الهی و شعور نورانی استاد.  سه- كسانی كه رؤیاهای عجیب و استثنایی دربارۀ استاد دیده بودند.  چهار- كسانی كه پیش از این استاد را ندیده بودند و رؤیاهایی خارق العاده و تكان دهنده دربارۀ او دیده بودند كه بعد از ملاقات، استاد را شناخته بودند .
وقتی كه این نهاد امنیتی كه اختصاراً «اِبا» نامیده می شود با این اسناد تكان دهنده برخورد كرد تنها راه حل را در تحریف و مونتاژ این فیلم ها دید. به همین دلیل، گزارش های مستند مردمی مورد تحریف قرار گرفت. بخش امنیتی ادیان از طرق مختلفی به جعل و تحریف این گزارش های مستند دست زد كه برخی از آنها عبارت بودند از:
1-     به ابتدای بعضی از این گزارش ها، مصاحبه هایی اضافه شد كه با برخی از روحانیون انجام شده بود با این محتوا كه رؤیاها حجت نیستند و اصالت ندارند.
2-     همین افراد می گفتند كه برخی ازاین خوابهای خارق العاده و رؤیاهای بسیار عجیبی كه مردم در بارۀ معلم بزرگ ایلیا «میم» دیده اند نتیجۀ تسخیر و تصرف روحی است كه از جانب این فرد در افراد اعمال شده است. اما آنها فراموش كردند كه هزاران نفر چنین رؤیاهایی را دیده بودند و بعضی از آنها هیچ آشنایی قبلی با استاد نداشتند. برخی از آنها از كشورهای دیگر این گزارش ها را ارسال كرده بودند و حتی بعضی از گزارش دهندگان زمان رؤیای خود را به سالها قبل و حتی زمان كودكی و نوجوانی خود مربوط می دانستند. (این افراد ده تا بیست سال بعد با استاد آشنا شدند)
در ابتدای برخی از گزارش های مستند مردمی مربوط به رؤیا، با دو روانشناس صحبت می شود و آنها می گویند كه این رؤیاها و تجربه های حضوری (تجربۀ اعمال خارق العاده و نشانه های قدرت الهی) چیزی جز توهم و نشانۀ گرایش شخص به بیماری های روانی نیست؛ و البته بسیاری از گزارش دهندگان و شاهدان كسانی هستند كه در بالاترین مراتب علمی، فرهنگی و تحصیلات دانشگاهی قرار دارند و بعضی از آنها اساتید دانشگاه می باشند.
3-     قبل از بعضی از گزارش های مستند تجربیات (حضوری و غیرحضوری)، یك كارشناس امنیتی كه تصویر او معلوم نیست توضیح می دهد كه همۀ این اعمال چشم بندی، تردستی و شعبده است. سپس برش هایی از متن داخلی خود فیلم ها پخش می شود كه ابتدا و انتهای آنها حذف شده است و ناجوانمردانه ترین و حقه بازانه ترین استفادۀ ممكن صورت گرفته است. بعنوان مثال گزارش دهنده در طول حرفهای خود می گوید  «ما قصد داشتیم استاد را بزرگ كنیم». بعد از این جمله، گویندۀ مربوطه نتیجه می گیرد همۀ این كارها برای بزرگ سازی این فرد (ایلیا «میم») و بت سازی بوده است. اما وقتی كه به اصل فیلم رجوع می كنیم جملۀ كامل به این شكل است: «همۀ ما استاد را دوست داشتیم و با توجه به تجربیات خارق العاده ای كه از او داشتیم و كارهای بزرگی كه از او دیده بودیم می خواستیم اینها را برای دیگران بازگو كنیم ولی چون استاد با این كار موافق نبودند ما اخبار مكتوم را برای همه بیان نمی كردیم. با این وجود دشمنان استاد می گفتند كه ما قصد داشتیم استاد را بزرگ كنیم». مشخص است كه با حذف جملات قبل از جملۀ مورد  نظر تحریف گران، كل معنا وارونه می شود. در جای دیگری از این فیلم های تحریف شده، بعد از پخش چند گزارش مستند از تجربیات خارق العاده و مشاهدات حضوری مردم، قطعه ای از فیلم معلم بزرگ ایلیا «میم» پخش می شود كه با همین روش ابتدایی، جعل و تحریف شده است. بعد از این، تعدادی از گزارش های مستند كه در بارۀ استاد ایلیا «میم» می باشد، قطعه كوتاهی فیلم با این مضمون پخش می شود: «اینها همه یا دروغ است یا توهم و گزارش دهندگان یا در اشتباه بوده اند یا دانسته و به قصدی دروغ گفته اند. من هیچ وقت اینها را تأیید نكردم و همه را هم غیرواقعی می دانم و این را هم چند بار تذكر دادم ». این حرف كه می تواند برای بیننده كاملاً فریبنده باشد و او را بطور كامل از حقیقت موضوع منحرف و دچار توهم كند، بریده ای است از یك فیلم مصاحبه و قسمتی از جواب استاد به این سوال است كه «می گویند شما از راه دور در آمریكا یك نفر را بعد از مرگ مغزی زنده كرده اید و گفته اید كه می توانید در هر نقطه از دنیا زلزله بوجود بیاورید.» سپس استاد ایلیا «میم» در پاسخ به این موضوع می گویند: «اینها همه یا دروغ است یا توهم و گزارش دهندگان یا در اشتباه بوده اند یا دانسته دروغ گفته اند. من هیچ وقت اینها را تأیید نكردم و همه را هم غیرواقعی می دانم و این را هم چند بار تذكر دادم».
در قسمتی دیگر از فیلم، فردی كه خود را مطلع نشان می دهد، در بارۀ این گزارش های مستند اظهار نظر می كند كه: «برخی افراد با استفاده از قدرتهای شیطانی و با استمداد از روح شیطان قادرند كارهای عجیب و غریب انجام دهند و با كمك شیطان و اجنه بسیاری را شفا دهند یا آینده را پیش گویی كنند یا در چیزهای مختلف تصرف و نفوذ كنند و حتی ارواح انسانی را به تسخیر خود در بیاورند. حتی ما نباید بعید بدانیم كه یك انسان تجسم خود شیطان باشد». با توجه به محتوای كل فیلم، كاملاً مشخص است كه منظور این شخص، استاد می باشد. اما مونتاژ كاران و جعل كنندگان این فیلم فراموش می كنند كه دچار تناقض گویی های فاحش شده اند، اگر اتفاقی چشم بندی است (یعنی همان اتهامی كه به گواهی آیات متعدد و مكرر قرآن متوجه همۀ بزرگان، همۀ انبیاء و اولیاء الهی بوده است) چطور این اتفاقات اصلاً وجود نداشته است (با استناد به قطعۀ جدا شده از فیلم استاد) یا چطور این اتفاقات با توجه به شیطان واقعی و تبدیل به سحر و جادو می شود. اما نكتۀ بسیار مهم این است كه بعد از خروج استاد ایلیا «میم» از زندان، كارهایی خارق العاده و حیرت انگیز از بعضی از شاگردان استاد هم دیده شد. بعد از تخریب های پی درپی و ترور شخصیتی استاد، رؤیاهای عجیب و تكان دهنده، بسیار  بیشتر از گذشته دیده شد و گزارش های  شاهدان و تجربه كنندگان دچار رشد و سیر صعودی شد...
همه این تحریف ها، به طور طبیعی و با نشانه هایی كه تا آن زمان رخ داده بود  و پس از آن نیز تكرار شد و ادامه یافت، بر ملا شده بود.
 برگرفته از کتاب آمین   – جلد اول

سلاح فيلم و تحريف




سلاح فيلم و تحريف

به روايت يكي از شاگردان ایلیا «میم»
يكي از كارهاي عمده ايليا در طول چندين سال، پرستاري از مادرش بود. عمده اين پرستاري را خود او انجام مي‌داد اما از وقتي ازدواج كرد، اين كار را با كمك همسرش انجام مي‌داد.
آن سالها كه اوج بيماري مادرش بود تقريباً مصادف شد با آغاز دوره‌هاي عمومي در تهران. حجم كارها اجازه نمي‌داد كه ايليا دايم در كنار مادرش باشد. گاهي بيماري مادرش شدت مي‌گرفت و چند روزي را تعطيل مي‌كرد كه از او پرستاري كند. خود ايليا هم يكي دو ماهي بود كه بيمار بود و حدود بيست كيلو وزن كم كرده بود تا جايي كه حتي گاهي راه رفتنش با مشكل مواجه مي‌شد. اما با اين وجود مي‌خواست مراقب مادرش باشد چون رابطه عاطفي عميقي با مادرش داشت. از طرفي مادرش بيمار قلبي بود. چند سال قبل هم سكتۀ مغزي كرده بود و هنوز يك سمت بدنش تقريباً فلج بود.
در همان اوج بيماري مادرش، يك روز اتفاق ناگواري افتاد كه البته از نگاه ايليا ناگوار نبود...
با هم به منزل مادرش رفتيم. روز دومي بود كه آنجا بوديم كه زنگ در را زدند و گفتند يك ارسالي پستي داريد. من مي‌خواستم بروم اما ايليا گفت خودم مي‌روم. همسر استاد براي خريد بيرون رفته بود و مي خواست به خانه خودشان هم سري بزند تا يك سري وسايل از آنجا بياورد. خانه خودشان [منزل ايليا و همسر ايشان] چند كوچه بالاتر بود.
ايليا رفت پايين و در را هم نبست. من هم در آشپزخانه بودم. چند دقيقه بعد ديدم صدايي غيرعادي از دم در مي‌آيد. ديدم چند نفر در حالي كه چيزي مثل يك كلاه روي سر ايليا كشيده‌اند او را به داخل آوردند. اين افراد مسلح بودند. نمي‌دانستم چه كنم. نگران مادر ايليا بودم. كوچكترين شوكي مي‌توانست قلب او را از كار بيندازد. پنجره را چك كردم اما راه مناسبي براي خروج پيدا نكردم.
آنها وقتي به داخل در رسيدند، كلاه را از سر ايليا بيرون آوردند و او را در هال نشاندند. بعداً فهميدم كه ايليا از آنها خواسته رعايت حال مادرش را كنند و طوري جلوه دهند كه انگار آشنا هستند. مادر ايليا وقتي ديد او با چند نفر كه چندان هم عادي نيستند، وارد شد، بلند مرا صدا زد كه بيا ببين كي آمده. ديگر راهي نبود. آنها متوجه حضورم شدند. رفتم بيرون و آنها من و ايليا را به اتاق بردند.
مادر ايليا نگران بود. گفتم چيزي نيست اينها از آشنايان هستند. كمي با هم كار داريم. وقتي داخل اتاق رفتيم، يكي از آنها ضربه محكمي به قفسه سينه ام زد و روي بدنم شوك الكتريكي زد كه به حالت نيمه بيهوش روي زمين افتادم. آنها در اتاق را بستند. چند بار هم به ايليا شوك زدند. دستگاه شوك شان خيلي قوي و فلج كننده بود. يكي از آنها دور گردن ايليا طناب مخصوصي انداخت و آن را مي‌كشيد به شكلي كه فكر كردم مي‌خواهند خفه اش كنند. دست و پاي هردو نفر ما را زنجير زدند. چند بار محكم به سينه و گلويم زدند و دچار حالت خفگي شدم. ايليا گفت آرام باشم و حركتي نكنم.
آنها به من گفتند اگر صدايم در بيايد هر سه نفرمان را تكه تكه مي‌كنند. ايليا را هم دائماً تهديد مي‌كردند كه مادرش را مي‌كشند. آدمهايي حرفه‌اي بودند و از حرفهايشان معلوم بود كه با تجهيزات كامل، مدتها خانه را زير نظر داشته اند.
ايليا از آنها حكم خواست تا نشان بدهند. يكي از آنها شوكرش را روي بدن ايليا گذاشت و گفت مجوز ما اين است. چند بار اين كار را تكرار كرد آنقدر كه ايليا تقريباً بي هوش شد.
بعد گفتند ما كار زيادي نداريم. يك سري سوال از تو داريم جوابمان را بده مي‌رويم. سه پايۀ دوربين گذاشتند و دوربين نصب كردند. دوباره قسم خوردند كه مادرت را با همين شوكر زجركش مي‌كنيم و بعد جلوي خودت تكه تكه اش مي‌كنيم و بعد زنت را مي‌آوريم جلوي خودت و با او اين كار را مي‌كنيم. مرا هم تهديد مي‌كردند كه اگر حركتي كنم يا سر و صدا راه بيندازم، ايليا را تكه تكه مي‌كنند. خبر داشتند كه همسر ايليا از خانه بيرون رفته و برمي گردد.
دوربينشان را نصب كردند و يك پوشه به ايليا دادند كه داخلش چند ورق بود. گفتند اين يك سري سوال و جواب است. بخوان و هر چه پرسيديم، همينها را بگو. هر بار كه طبيعي حرف نزنييا سعي كني فيلم برداري را خراب كني مادرت را كتك مي‌زنيم. الان هم كه زنت مي‌رسد هر دو تا را شكنجه مي‌كنيم. چند دقيقه فرصت دادند تا او متن را بخواند. چند روزي بود كه ايليا اصلاح نكرده بود. ته ريش و سبيل داشت. يك ماشين ريش تراش به او دادند تا ريشش را بزند اما گفتند سبيلش را بگذارد. در همين فاصله به جستجوي دقيق خانه پرداختند و خيلي از چيزهايي كه به هر نحوي مربوط به ايليا يا همسرش مي‌شد را جمع كردند و بعد با خود بردند. حتي نامه‌هاي خصوصي و عكس‌هاي همسر و مادر ايليا را هم جمع كردند. هر دستخط يا فيلم يا كاستي هم كه از ايليا بود جمع كردند. مادر ايليا كم كم داشت متوجه وضعيت غيرعادي خانه مي‌شد. پرسيد چه خبر است؟ به آنها التماس كردم كه بگذارند بروم پيش او و كمي آرامش كنم. ضربه‌هاي محكمي به گلويم زدند و گفتند فقط حالي اش كن كه سر و صدا نكند. موقتاً رفتم پيش مادر ايليا و يكي از آنها هم با من آمد و چند جمله‌اي هم با مادر ايليا حرف زد كه مثلاً رفع خطر و شبهه كند. بعد با حالتي زمزمه وار با كسي كه به نظر مي‌آمد مسئولشان باشد اما در واقع نبود، عربي حرف مي‌زد ولي معلوم بود كه تقليد مي‌كند چون لهجه اش كاملاً فارسي بود و مي‌خواستند رد گم كنند. آن مسئول ظاهري هم يكي دو بار به حكومت فحاشي كرد.
نگران بودم كه آنها دارند با ايليا چه مي‌كنند. چند دقيقه‌اي گذشت كه يكي از آنها از اتاق بيرون آمد و مرا به اتاق بردند. بعد از يك سري توهين و تهديد به من گفتند چيزهايي جلوي دوربين بگويم. من هم قبول نكردم. ايليا گفت كه به حرفشان گوش كن. انگار ايليا از كار آنها ناراضي نبود يا مثلاً انتظار اين اتفاق را داشت. هيچ مقاومتي نمي‌كرد. آنها هم تعجب كرده بودند. من چندين بار مبارزه‌هاي ايليا را ديده بودم. چند سال قبل يكبار حدوداً سيزده چهارده نفر كه همه هم چاقو و قمه داشتند به دليل دخالتي كه ايليا در كار آنها كرد به او هجوم بردند. او به ما گفت درگير نشويد اما همۀ آنها را خلع سلاح و نقش بر زمين كرد. همۀ بچه‌ها از قدرت بدني خارق العادۀ او خبر داشتند و من با چيزهايي كه از او ديده بودم مطمئن بودم كه اگر بخواهد اينها را خلع سلاح مي‌كند و در هم مي‌كوبد. اما اصلاً واكنشي نداشت. فقط از آنها درخواست كرد كه مادرش را اذيت نكنند و نگذارند مطلع شود. يكي از آنها اسلحه اش را روي سرم گذاشت و تهديدم كرد. قسم خورد كه ماشه را مي‌كشد.
آنها فيلمشان را گرفتند. دو بار دوربين‌ها و ميكروفن و صفحۀ پشت را عوض كردند. بعد از پايان فيلم برداري متن‌هايي تايپي دادند كه از روي آنها بنويسد. مطالب در ورق‌هاي مختلفي بود. در دفترچه، دفتر، ورق‌هايي كه احتمالاً سربرگ داشت. ولي آنها قسمت بالا را تا زده بودند.
هر چه مي‌خواستند از خانه برداشتند و در آخر هم تعداد زيادي برگه‌هاي مختلف (به اندازه‌هاي مختلف) جلوي ايليا گذاشتند و گفتند انگشت بزن و امضا كن. ايليا هم در حالي كه من متعجب بودم، هر چه گفتند انجام داد و آنها خانه را ترك كردند.
ايليا فوراً به سراغ مادرش رفت. من خودم هم خيلي مضطرب و پريشان بودم. به ايليا پيشنهاد دادم آنها را دنبال كنيم و به جايي براي تعقيبشان زنگ بزنيم. اما ايليا گفت نيازي نيست. انگار اتفاقي كه افتاده بود مورد انتظار يا حتي از جهتي باعث خوشحالي اش بود. نظر او اين بود كه راههاي مختلفي براي واكنش در آن شرايط وجود داشت اما با نگاهي پيرامون موضوع و ديدن دورترها، در نهايت بهترين انتخاب همين بوده است.
از زماني كه دوره‌هاي عمومي تعاليم شروع شده بود ما تهديدهاي زيادي دريافت كرده بوديم و بخصوص ايليا منتظر چنين اتفاقاتي اما نه عيناً به اين شكل، بود و تدابير و راههايي را براي برخورد بنيادي با مسئلۀ تحريف و اجبار در نظر گرفته بود...
به نظر من اين اتفاق خيلي بدي بود اما ايليا مي‌گفت از كاري كه كرده راضي است. مي‌گفت مي‌داند كه اين اتفاق به گرفتاري‌هاي بزرگ بعدي براي آنها و در نهايت به نابودي اين انديشه و بينش [تحريف] منجر خواهد شد. يكي از برنامه‌هايي كه از گذشته در ذهن داشت برخورد ريشه‌اي با موضوع تحريف بود و نظرش اين بود كه اين مي‌تواند آغاز قدرتمندي براي شروع آن داستان باشد.
چند دقيقه بعد از رفتن آنها همسر ايليا رسيد. رنگش پريده بود. گفت دزد به خانه زده. وقتي به خانه رفتيم ديديم همه چيز را بهم ريخته اند. وسايل خانه و پول و طلا را كه عموماً متعلق به همسر ايليا بود برده بودند اما وقتي به سراغ فيلم ها، نوشته‌ها و آلبوم عكس و بقيه رفتيم ديديم كه هدف اصلي همانها بوده و همه را برده اند. به احتمال زياد هر دو اتفاق همزمان يا نزديك به هم افتاده بود. دوستان به مراكز مختلف شكايت كردند.
مأموران تجسس آمدند و موضوع را بررسي كردند. آنها مي‌گفتند كه معلوم است اينها كار چه كساني است اما توضيحي در اين باره نمي‌دادند و گفتند بيهوده دنبال آنها نباشيد. از همسايه‌ها هم كساني بودند كه آن افراد را ديده بودند. اينها هم به ادارۀ آگاهي رفتند و در آنجا تعدادي عكس به آنها نشان داده شد اما تصوير كساني كه آنها ديده بودند در آن عكس‌ها موجود نبود. مي‌گفتند شباهت ظاهري به دزد‌ها و قاتل‌ها نداشته اند. همان روزها بود كه يك شب به داخل پاركينگ خانه ايليا آمده بودند و پاكتهاي نامۀ عده اي از دوستان ال ياسين را كه ارسال شده بود و ايليا مي‌بايست آنها را مي‌خواند به همراه كيفي كه در ماشين بود، سرقت كردند. براي اينها هم پليس‌ها آمدند و تشكيل پرونده دادند اما نتيجه‌اي نداشت. مدتي بعد تهديدي را دريافت كرديم از اينكه مجموعه‌اي مونتاژ شده برعليه ايليا درست شده و گوينده مي‌گفت اين فيلم‌ها و نوارها هزار بار از آن شوك‌هايي كه خورديد هم قوي‌تر است.
آنها گاه به گاه با ايليا تماس مي‌گرفتند و مي‌گفتند مثلاً جلسات را قطع كن اما ما قطع نمي‌كرديم يا پولهايي در حد چند ميليارد تومان مي‌خواستند كه باز هم توجهي نمي‌كرديم. ما منتظر بوديم كه آنها مونتاژها و تحريف‌هاي خود را بيرون بدهند تا تدابيري كه اتخاذ شده بود، فعال شوند اما آنها در سطح عمومي اينكار را نكردند. فقط يك بار نمونه‌اي را براي خود ايليا فرستادند. فكر كنم اين نمونه را سال 1379 فرستادند...

«براي دروغ‏هايي كه دشمن درباره تو مي‏گويد و مي‏سازد اهميتي قائل نشو اما پاسخ مناسب و به هنگام را فراموش نكن و مترصد باش تا در فرصت مناسب دروغ‏ها و دروغگويي او را فاش كني و او را از كار بيندازي.»                          ايليا «ميم»
بعد از همين مسئله بود كه در بيانيه‌هايي كه در همان سالها و سالهاي بعد تكرار شد يكي از بندها اطلاع رساني و آگاه سازي در بارۀ وجود اين مجموعۀ تحريفي و مونتاژهاي حرفه‌اي بود[1]. شايد يكي از دلايلي كه آنها اقدام نكردند، آگاه سازي عمومي بود.
مدتي قبل از آن اتفاقات، همراه با ايليا شخصي را ملاقات كرديم كه مي‌گفتند قدرت زيادي در نهادها و ادارات مختلف دارد. موضوع صحبت ايليا با او اين بود كه اگر كسي بيايد و اشتباهات ما را بگويد ما مي‌پذيريم و اصلاح مي‌كنيم. او اعتقاد داشت كه كتاب تعاليم انحرافي و جريان ساز است. پاسخ ايليا اين بود اگر انحرافات آن را نشان بدهيد يا اصلاح مي‌كنيم يا كتاب را از بين مي‌بريم. گفت مسائل شما ريشه‌اي است و با اين چيزها درست نمي‌شود و لحن تهديد به خود گرفت. بعداً هم در جاي ديگري ملاقات مشابهي رخ داد...
چند سال بعد از موضوع قتل‌هاي زنجيره اي، تصويري را در يكي از روزنامه‌ها ديدم كه مي‌گفتند تصوير سعيد امامي است. اين تصوير شباهت زيادي با آن شخص داشت.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول





سلاح فيلم و تحريف




سلاح فيلم و تحريف

به روايت يكي از شاگردان ایلیا «میم»
يكي از كارهاي عمده ايليا در طول چندين سال، پرستاري از مادرش بود. عمده اين پرستاري را خود او انجام مي‌داد اما از وقتي ازدواج كرد، اين كار را با كمك همسرش انجام مي‌داد.
آن سالها كه اوج بيماري مادرش بود تقريباً مصادف شد با آغاز دوره‌هاي عمومي در تهران. حجم كارها اجازه نمي‌داد كه ايليا دايم در كنار مادرش باشد. گاهي بيماري مادرش شدت مي‌گرفت و چند روزي را تعطيل مي‌كرد كه از او پرستاري كند. خود ايليا هم يكي دو ماهي بود كه بيمار بود و حدود بيست كيلو وزن كم كرده بود تا جايي كه حتي گاهي راه رفتنش با مشكل مواجه مي‌شد. اما با اين وجود مي‌خواست مراقب مادرش باشد چون رابطه عاطفي عميقي با مادرش داشت. از طرفي مادرش بيمار قلبي بود. چند سال قبل هم سكتۀ مغزي كرده بود و هنوز يك سمت بدنش تقريباً فلج بود.
در همان اوج بيماري مادرش، يك روز اتفاق ناگواري افتاد كه البته از نگاه ايليا ناگوار نبود...
با هم به منزل مادرش رفتيم. روز دومي بود كه آنجا بوديم كه زنگ در را زدند و گفتند يك ارسالي پستي داريد. من مي‌خواستم بروم اما ايليا گفت خودم مي‌روم. همسر استاد براي خريد بيرون رفته بود و مي خواست به خانه خودشان هم سري بزند تا يك سري وسايل از آنجا بياورد. خانه خودشان [منزل ايليا و همسر ايشان] چند كوچه بالاتر بود.
ايليا رفت پايين و در را هم نبست. من هم در آشپزخانه بودم. چند دقيقه بعد ديدم صدايي غيرعادي از دم در مي‌آيد. ديدم چند نفر در حالي كه چيزي مثل يك كلاه روي سر ايليا كشيده‌اند او را به داخل آوردند. اين افراد مسلح بودند. نمي‌دانستم چه كنم. نگران مادر ايليا بودم. كوچكترين شوكي مي‌توانست قلب او را از كار بيندازد. پنجره را چك كردم اما راه مناسبي براي خروج پيدا نكردم.
آنها وقتي به داخل در رسيدند، كلاه را از سر ايليا بيرون آوردند و او را در هال نشاندند. بعداً فهميدم كه ايليا از آنها خواسته رعايت حال مادرش را كنند و طوري جلوه دهند كه انگار آشنا هستند. مادر ايليا وقتي ديد او با چند نفر كه چندان هم عادي نيستند، وارد شد، بلند مرا صدا زد كه بيا ببين كي آمده. ديگر راهي نبود. آنها متوجه حضورم شدند. رفتم بيرون و آنها من و ايليا را به اتاق بردند.
مادر ايليا نگران بود. گفتم چيزي نيست اينها از آشنايان هستند. كمي با هم كار داريم. وقتي داخل اتاق رفتيم، يكي از آنها ضربه محكمي به قفسه سينه ام زد و روي بدنم شوك الكتريكي زد كه به حالت نيمه بيهوش روي زمين افتادم. آنها در اتاق را بستند. چند بار هم به ايليا شوك زدند. دستگاه شوك شان خيلي قوي و فلج كننده بود. يكي از آنها دور گردن ايليا طناب مخصوصي انداخت و آن را مي‌كشيد به شكلي كه فكر كردم مي‌خواهند خفه اش كنند. دست و پاي هردو نفر ما را زنجير زدند. چند بار محكم به سينه و گلويم زدند و دچار حالت خفگي شدم. ايليا گفت آرام باشم و حركتي نكنم.
آنها به من گفتند اگر صدايم در بيايد هر سه نفرمان را تكه تكه مي‌كنند. ايليا را هم دائماً تهديد مي‌كردند كه مادرش را مي‌كشند. آدمهايي حرفه‌اي بودند و از حرفهايشان معلوم بود كه با تجهيزات كامل، مدتها خانه را زير نظر داشته اند.
ايليا از آنها حكم خواست تا نشان بدهند. يكي از آنها شوكرش را روي بدن ايليا گذاشت و گفت مجوز ما اين است. چند بار اين كار را تكرار كرد آنقدر كه ايليا تقريباً بي هوش شد.
بعد گفتند ما كار زيادي نداريم. يك سري سوال از تو داريم جوابمان را بده مي‌رويم. سه پايۀ دوربين گذاشتند و دوربين نصب كردند. دوباره قسم خوردند كه مادرت را با همين شوكر زجركش مي‌كنيم و بعد جلوي خودت تكه تكه اش مي‌كنيم و بعد زنت را مي‌آوريم جلوي خودت و با او اين كار را مي‌كنيم. مرا هم تهديد مي‌كردند كه اگر حركتي كنم يا سر و صدا راه بيندازم، ايليا را تكه تكه مي‌كنند. خبر داشتند كه همسر ايليا از خانه بيرون رفته و برمي گردد.
دوربينشان را نصب كردند و يك پوشه به ايليا دادند كه داخلش چند ورق بود. گفتند اين يك سري سوال و جواب است. بخوان و هر چه پرسيديم، همينها را بگو. هر بار كه طبيعي حرف نزنييا سعي كني فيلم برداري را خراب كني مادرت را كتك مي‌زنيم. الان هم كه زنت مي‌رسد هر دو تا را شكنجه مي‌كنيم. چند دقيقه فرصت دادند تا او متن را بخواند. چند روزي بود كه ايليا اصلاح نكرده بود. ته ريش و سبيل داشت. يك ماشين ريش تراش به او دادند تا ريشش را بزند اما گفتند سبيلش را بگذارد. در همين فاصله به جستجوي دقيق خانه پرداختند و خيلي از چيزهايي كه به هر نحوي مربوط به ايليا يا همسرش مي‌شد را جمع كردند و بعد با خود بردند. حتي نامه‌هاي خصوصي و عكس‌هاي همسر و مادر ايليا را هم جمع كردند. هر دستخط يا فيلم يا كاستي هم كه از ايليا بود جمع كردند. مادر ايليا كم كم داشت متوجه وضعيت غيرعادي خانه مي‌شد. پرسيد چه خبر است؟ به آنها التماس كردم كه بگذارند بروم پيش او و كمي آرامش كنم. ضربه‌هاي محكمي به گلويم زدند و گفتند فقط حالي اش كن كه سر و صدا نكند. موقتاً رفتم پيش مادر ايليا و يكي از آنها هم با من آمد و چند جمله‌اي هم با مادر ايليا حرف زد كه مثلاً رفع خطر و شبهه كند. بعد با حالتي زمزمه وار با كسي كه به نظر مي‌آمد مسئولشان باشد اما در واقع نبود، عربي حرف مي‌زد ولي معلوم بود كه تقليد مي‌كند چون لهجه اش كاملاً فارسي بود و مي‌خواستند رد گم كنند. آن مسئول ظاهري هم يكي دو بار به حكومت فحاشي كرد.
نگران بودم كه آنها دارند با ايليا چه مي‌كنند. چند دقيقه‌اي گذشت كه يكي از آنها از اتاق بيرون آمد و مرا به اتاق بردند. بعد از يك سري توهين و تهديد به من گفتند چيزهايي جلوي دوربين بگويم. من هم قبول نكردم. ايليا گفت كه به حرفشان گوش كن. انگار ايليا از كار آنها ناراضي نبود يا مثلاً انتظار اين اتفاق را داشت. هيچ مقاومتي نمي‌كرد. آنها هم تعجب كرده بودند. من چندين بار مبارزه‌هاي ايليا را ديده بودم. چند سال قبل يكبار حدوداً سيزده چهارده نفر كه همه هم چاقو و قمه داشتند به دليل دخالتي كه ايليا در كار آنها كرد به او هجوم بردند. او به ما گفت درگير نشويد اما همۀ آنها را خلع سلاح و نقش بر زمين كرد. همۀ بچه‌ها از قدرت بدني خارق العادۀ او خبر داشتند و من با چيزهايي كه از او ديده بودم مطمئن بودم كه اگر بخواهد اينها را خلع سلاح مي‌كند و در هم مي‌كوبد. اما اصلاً واكنشي نداشت. فقط از آنها درخواست كرد كه مادرش را اذيت نكنند و نگذارند مطلع شود. يكي از آنها اسلحه اش را روي سرم گذاشت و تهديدم كرد. قسم خورد كه ماشه را مي‌كشد.
آنها فيلمشان را گرفتند. دو بار دوربين‌ها و ميكروفن و صفحۀ پشت را عوض كردند. بعد از پايان فيلم برداري متن‌هايي تايپي دادند كه از روي آنها بنويسد. مطالب در ورق‌هاي مختلفي بود. در دفترچه، دفتر، ورق‌هايي كه احتمالاً سربرگ داشت. ولي آنها قسمت بالا را تا زده بودند.
هر چه مي‌خواستند از خانه برداشتند و در آخر هم تعداد زيادي برگه‌هاي مختلف (به اندازه‌هاي مختلف) جلوي ايليا گذاشتند و گفتند انگشت بزن و امضا كن. ايليا هم در حالي كه من متعجب بودم، هر چه گفتند انجام داد و آنها خانه را ترك كردند.
ايليا فوراً به سراغ مادرش رفت. من خودم هم خيلي مضطرب و پريشان بودم. به ايليا پيشنهاد دادم آنها را دنبال كنيم و به جايي براي تعقيبشان زنگ بزنيم. اما ايليا گفت نيازي نيست. انگار اتفاقي كه افتاده بود مورد انتظار يا حتي از جهتي باعث خوشحالي اش بود. نظر او اين بود كه راههاي مختلفي براي واكنش در آن شرايط وجود داشت اما با نگاهي پيرامون موضوع و ديدن دورترها، در نهايت بهترين انتخاب همين بوده است.
از زماني كه دوره‌هاي عمومي تعاليم شروع شده بود ما تهديدهاي زيادي دريافت كرده بوديم و بخصوص ايليا منتظر چنين اتفاقاتي اما نه عيناً به اين شكل، بود و تدابير و راههايي را براي برخورد بنيادي با مسئلۀ تحريف و اجبار در نظر گرفته بود...
به نظر من اين اتفاق خيلي بدي بود اما ايليا مي‌گفت از كاري كه كرده راضي است. مي‌گفت مي‌داند كه اين اتفاق به گرفتاري‌هاي بزرگ بعدي براي آنها و در نهايت به نابودي اين انديشه و بينش [تحريف] منجر خواهد شد. يكي از برنامه‌هايي كه از گذشته در ذهن داشت برخورد ريشه‌اي با موضوع تحريف بود و نظرش اين بود كه اين مي‌تواند آغاز قدرتمندي براي شروع آن داستان باشد.
چند دقيقه بعد از رفتن آنها همسر ايليا رسيد. رنگش پريده بود. گفت دزد به خانه زده. وقتي به خانه رفتيم ديديم همه چيز را بهم ريخته اند. وسايل خانه و پول و طلا را كه عموماً متعلق به همسر ايليا بود برده بودند اما وقتي به سراغ فيلم ها، نوشته‌ها و آلبوم عكس و بقيه رفتيم ديديم كه هدف اصلي همانها بوده و همه را برده اند. به احتمال زياد هر دو اتفاق همزمان يا نزديك به هم افتاده بود. دوستان به مراكز مختلف شكايت كردند.
مأموران تجسس آمدند و موضوع را بررسي كردند. آنها مي‌گفتند كه معلوم است اينها كار چه كساني است اما توضيحي در اين باره نمي‌دادند و گفتند بيهوده دنبال آنها نباشيد. از همسايه‌ها هم كساني بودند كه آن افراد را ديده بودند. اينها هم به ادارۀ آگاهي رفتند و در آنجا تعدادي عكس به آنها نشان داده شد اما تصوير كساني كه آنها ديده بودند در آن عكس‌ها موجود نبود. مي‌گفتند شباهت ظاهري به دزد‌ها و قاتل‌ها نداشته اند. همان روزها بود كه يك شب به داخل پاركينگ خانه ايليا آمده بودند و پاكتهاي نامۀ عده اي از دوستان ال ياسين را كه ارسال شده بود و ايليا مي‌بايست آنها را مي‌خواند به همراه كيفي كه در ماشين بود، سرقت كردند. براي اينها هم پليس‌ها آمدند و تشكيل پرونده دادند اما نتيجه‌اي نداشت. مدتي بعد تهديدي را دريافت كرديم از اينكه مجموعه‌اي مونتاژ شده برعليه ايليا درست شده و گوينده مي‌گفت اين فيلم‌ها و نوارها هزار بار از آن شوك‌هايي كه خورديد هم قوي‌تر است.
آنها گاه به گاه با ايليا تماس مي‌گرفتند و مي‌گفتند مثلاً جلسات را قطع كن اما ما قطع نمي‌كرديم يا پولهايي در حد چند ميليارد تومان مي‌خواستند كه باز هم توجهي نمي‌كرديم. ما منتظر بوديم كه آنها مونتاژها و تحريف‌هاي خود را بيرون بدهند تا تدابيري كه اتخاذ شده بود، فعال شوند اما آنها در سطح عمومي اينكار را نكردند. فقط يك بار نمونه‌اي را براي خود ايليا فرستادند. فكر كنم اين نمونه را سال 1379 فرستادند...

«براي دروغ‏هايي كه دشمن درباره تو مي‏گويد و مي‏سازد اهميتي قائل نشو اما پاسخ مناسب و به هنگام را فراموش نكن و مترصد باش تا در فرصت مناسب دروغ‏ها و دروغگويي او را فاش كني و او را از كار بيندازي.»                          ايليا «ميم»
بعد از همين مسئله بود كه در بيانيه‌هايي كه در همان سالها و سالهاي بعد تكرار شد يكي از بندها اطلاع رساني و آگاه سازي در بارۀ وجود اين مجموعۀ تحريفي و مونتاژهاي حرفه‌اي بود[1]. شايد يكي از دلايلي كه آنها اقدام نكردند، آگاه سازي عمومي بود.
مدتي قبل از آن اتفاقات، همراه با ايليا شخصي را ملاقات كرديم كه مي‌گفتند قدرت زيادي در نهادها و ادارات مختلف دارد. موضوع صحبت ايليا با او اين بود كه اگر كسي بيايد و اشتباهات ما را بگويد ما مي‌پذيريم و اصلاح مي‌كنيم. او اعتقاد داشت كه كتاب تعاليم انحرافي و جريان ساز است. پاسخ ايليا اين بود اگر انحرافات آن را نشان بدهيد يا اصلاح مي‌كنيم يا كتاب را از بين مي‌بريم. گفت مسائل شما ريشه‌اي است و با اين چيزها درست نمي‌شود و لحن تهديد به خود گرفت. بعداً هم در جاي ديگري ملاقات مشابهي رخ داد...
چند سال بعد از موضوع قتل‌هاي زنجيره اي، تصويري را در يكي از روزنامه‌ها ديدم كه مي‌گفتند تصوير سعيد امامي است. اين تصوير شباهت زيادي با آن شخص داشت.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول





سنگ اندازی در تاریكی


سنگ اندازی در تاریكی
گفت و گوی انتقادی
(قسمت سوم-8)
گفتگوی زیر در فروردین ماه سال 1386 طی دو جلسه با ایلیا «میم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضیح است که مطالب پیاده شده از روی فیلم، مورد بازخوانی ویرایشی قرار گرفته است. قسمت دوم این گفتگو در سال 1384 قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت كه با عنوان «برترین رئیس جمهور» در نشریۀ حركت دهندگان شماره سه به چاپ رسید و موجب تعطیلی آن نشریه كه اولین نشریة تخصصی در زمینۀ دانش تفكر محسوب می‌شد، گردید. قسمت اول مصاحبه در تاریخ 9/5/1382 صورت گرفت كه هر دو مصاحبۀ مذكور نیز براساس فیلم جلسه، پیاده سازی و بازنویسی شدند.
لازم به ذكر است كه سوالات گویندگان، انعكاس دهنده نظرات طیف مورد اشاره نیست و پاسخ‌های استاد ایلیا «میم»، در مواردی كه به فرد مقابل مربوط می‌شود، قابل تعمیم به طیف مذكور نمی‌باشد. در چنین مواردی پاسخ ها، متوجه گفتگوكنندگان است.

1-    بعضی از جلسات مسئولین یاسینیا شوراهای مشابه در شبها برگزار می‌شود. چرا مثل بقیه در روز، این جلسات برگزار نمی شود؟
چون اینها در روز کار دارند، اداره می‌روند، دانشگاه می‌روند، تدریس می‌کنند و مسائل دیگر. غالباً زمان آزادشان عصر به بعد است. اما دوستان شما همین مسئله را در سالهای گذشته طور دیگری انعکاس داده بودند. شایعه كرده بودند كه اینها شبها زن‌ها و مردها را به داخل خانه‌های بزرگ می‌برند. بعداً سکوت کرده بودند تا شنونده خودش بقیه را طبق جهتی که به او داده بودند، حدس بزند و با چنین روشهایی با آبروی هزاران مسلمان بازی کردند. به قول خودتان یكی از روش‌های مهم شما جهت دادن و القا كردن است. جهت دادن با یك خبر كوچك یا استفاده از كلمات خاص و این كار را دوستان شما در ارتباط با ما مكرراً انجام داده اند..

«با بدبین‏ها و بدبینی‏ها، بدبینانه برخورد كن. وقتی دروغگو حرف می‏زند اگر با بدبینی به او گوش نكنی، به خودت دروغ گفته‏ای. اگر در برخورد با كسی كه منكر واقعیات و نشانه‏های واقعی است خوش‏بین و پذیرنده باشی، تو نیز واقعیت و نشانه‏های واقعی را انكار كرده‏ای. تو می‏توانی بدبینی را با بدبینی و دروغ را با انكار آن پاسخ دهی و به دروغگو راستش را نگویی چون آن راست را هم به دروغ تبدیل می‏كند. دروغ دروغگو را به خودش برگردان و مكرش را متوجه خودش كن. بدبین را با بدبینی‏اش مواجه ساز و كافر و كفر و افكار او را نپذیر.»
ایلیا «میم»

2-    سوال كننده دوم: آیا شما خودتان انحرافی در مجموعه کارهایی که در اطراف شما انجام می‌شود نمی بینید؟ آیا کارهایی که در ارتباط با شما انجام می‌شود عاری از اشتباه است؟
قطعاً در مجموعه فعالیتها انحرافات و اشتباهاتی وجود دارد. مگر شما جایی را در همه این دنیا و همه تاریخ بشر سراغ دارید که فعالیتهای آن خالی از انحراف و خطا و اشتباه بوده باشد؟ بهترین درختهای میوه هم آفت دارند حتی وقتی كه سم پاشی شده باشند. در انبار گندم و برنج و حتی زعفران هم به احتمال زیاد با موش‌ها و حشرات موذی برخورد خواهید كرد. حتی در صدر اسلام، در صدر مسیحیت، در صدر یهود و در صدر ادیان دیگر، در همان زمانی كه انبیاء بزرگ زنده بودند، در اطراف آنها و در امور پیرامونی شان مسائلی وجود داشت، گاهی نفاق و فساد و انحراف دیده می‌شد؛ حالا كه ما بشری معمولی هستیم و پیشوای مذهبی نیستیم... در این فعالیتها هم اشتباهات و خطاها احتمالاً فراوان است. هر چیزی آفتی دارد. هر كاری ناكارهایی دارد و هر حركتی حتی اگر رشد و صعود باشد،‌ مسائل و مصائب خود را دارد. در كنار صدها فعالیت خوب، قطعاً انحرافات و اشتباهات هم بوجود می‌آید. وقتی اندیشه‌های نورانی و بالایی شکل گرفته، قطعاً توهمات هم بروز کرده است. یك درخت ممكن است آفتها داشته باشد. و این درخت پرمحصول كه شاید محصولات آن بیش از یك جنگل بزرگ بوده، ‌آفتهای خودش را دارد و عده‌ای پیوسته، ‌در حال مبارزه با این آفت‌ها بودند. اما نباید صدها میوه این درخت را نادیده گرفت و فقط به چند میوه کرم خورده یا سرمازده مشغول شد. این درخت را با بقیه درختهای جنگل مقایسه کنید. این فعالیتها را با مجموع محصول دهها مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی مقایسه کنید. در این صورت، قضاوت در فضای روشن تری رخ می‌دهد.

3-    سوال كننده دوم: آیا شما برنامه‌های ماهواره‌ای را نگاه می‌کنید؟
من از بین همین مردم هستم. هر طوری كه آنها زندگی می‌كنند و هر تجربه‌ای كه دارند من هم آنها را داشته ام. فرق دو تجربه می‌تواند زیاد باشد. مثلاً یکی با مشاهده و مشاهده کننده همراه باشد و یکی دیگر نباشد... تقریباً از همه اخبار زمان خود اطلاع و بر آنها اشراف دارم. از همه آنچه در شبكه‌های ماهواره‌ای، در شبكه اینترنت، در عالم سیاست، فرهنگ، كتاب، اقتصاد و غیره می‌گذرد. دائماً مورد سوال هستم درباره همه چیزهایی که مربوط به زندگیست، پس باید از همه چیزهایی که مربوط به زندگیست تا حد امکان باخبر باشم.

4-    سوال كننده دوم: بعضی از افراد به شما هدیه‌های مالی می‌دهند. با چه توجیهی این هدیه‌ها را قبول می‌کنید؟
قبول كردن هدیه از كسی كه او را دوست داری و تو را دوست دارد توجیه نمی‌خواهد. اما من هم شخصاً تا بحال به ندرت از کسی هدیه مالی قبول کرده ام و البته از كسی هم چیزی نخواسته ام... ولی بعضی دوستان به نام من هدیه‌هایی را داده‌اند كه دیگران آن را تحویل گرفته اند. اما هدایای بسیاری هم بوده است كه پذیرفته نشده یا به دلایل دیگر به هدیه دهندگان بازگردانده شده. آنچه پذیرفته نشده بارها و بارها بیشتر از چیزی بوده كه قبول كرده ام. شاید از هر صدها مورد یک مورد قبول شده باشد.

5-    آیا شما وجوهات شرعی می‌گیرید؟
خیر. من بارها گفته ام نه مذهبی ام نه روحانی و نه هر عنوان مشابهی. پس چطور ممکن است به چنین شخصی مردم وجوهات شرعی بدهند. من هم تا بحال از کسی چنین چیزی نگرفته ام. تا به امروز هم دهها میلیارد هدیه شده که قبول نکرده ام؛ هدیه دهندگان خودشان می‌گویند. اما گاهی به مردم راهنمایی‌هایی کرده ام برای حل مسائلشان یا برای آنها کارهایی کرده ام که آنها هم چیزهایی فرستاده‌اند که البته آن هم غالباً به دست من نرسیده. بعضی‌ها هم برای حمایت از فعالیتهای فرهنگی و برگزاری جلسات و... امکاناتی را در اختیار گذاشته اند...

6-    سوال كننده دوم: اما شما صدها میلیارد تومان پول دارید. اینها را از کجا آورده اید؟ شما که ارثیه‌ای نداشته اید و کار اقتصادی فوق العاده‌ای نکرده اید. این وضع همان شائبه ثروت طلبی و قدرت طلبی را دامن می‌زند.
واقعیت این است که قدرت طلبییا ثروت طلبی در كار نبوده است و نشانه‌های متعدد و دلایل محكم هم مؤید آن است. ولی اگر مسائل شما اینطور حل می‌شود ابایی ندارم که بگویم قدرت طلبی کرده ام. اما این چطور قدرت طلبی و شهرت طلبی است كه طرفهای مقابل تو را نشناسند، ناشناس باشی، حتی اسمت را هم نمی‌دانند، با آنها برخوردی نداری و هیچ مزد مادی و معنوی از جانب آنان به تو نمی‌رسد. یک نفر طنابی دارد، از نوع طنابهایی که با آن اسب می‌گیرند، بعد او را متهم می‌کنند به اینکه تو می‌خواهی با این طنابت ماهی‌ها را بگیری. او می‌گوید این دو تا با هم جمع نمی شوند و مثل این است که به کسی بگویی تو می‌خواستی با یک کوزه آب، خانه‌ای را به آتش بکشی. این نوع فرضیات شما به قدری متناقض است كه حتی اگر به هیچ كدام هم جواب داده نشود، خودشان خودشان را رد و نقض می‌كنند. کدام صدها میلیارد تومان. شما نشان بدهید، همه را به شما می‌بخشم. من حتییک اتاق هم برای خانواده ام ندارم. اگر هست، مالِ شما. ماشین و دوچرخه هم ندارم. با این حال شاید یک در هزار هدیه‌هایی که داده شده است، پذیرفته شده اما همان هم به بنده نرسیده است. میلیاردر شدن در شرایطی که ما هستیم در یک روز هم امکان پذیر است و اگر ضرورت ایجاب کند آن هم انجام می‌شود.

7-    سوال کننده دوم: شما عده زیادی محافظ دارید. یك گارد چند صد نفره. داشتن یک محافظ هم مجوز می‌خواهد. علت داشتن این همه محافظ و مراقب چیست؟ با چه مجوزی این کار انجام می‌شود؟
من حتییک نفر هم بعنوان محافظ خودم نمی شناسم و ندارم. اگر شما یکی اش را نشان دادی، چند صد تای آن هم قبول است. گاهی پیاده روی می‌روم و یکی دو نفر از دوستان همراه می‌شوند. من می‌گویم و آنها می‌نویسند یا ضبط می‌كنند. مطالب زیادی اینطور نوشته و ثبت شده. وقتی هم تعداد دوستان بیشتر می‌شود با تعداد بیشتری قدم می‌زنیم و حرف می‌زنیم. تا امروز نه محافظ داشته ام نه كسی از جانب من خود را به عنوان محافظ من می‌شناسد
.
8-    سوال کننده دوم: با رعایت کدام مؤلفه‌های امنیتی و حفاظتی افراد را ملاقات می‌کنید؟
در ملاقات با افراد ملاحظات امنیتی خاصی لحاظ نمی شود... بسیاری از كارهایم را براساس نشانه‌ها و مشاهدات و دریافتها انجام می‌دهم. در برخی از موارد، مبنا را رؤیاها می‌گیرم اگر معتبر باشد و هر کسی را که احساس می‌کنم ضروری است ببینم، می‌بینم. در بدترین شرایط امنیتی هم خیلی‌ها را دیده ام.

9-    سوال كننده دوم: در سخنرانی شما در استادیوم شهید شیرودی چرا نیروی انتظامی و امنیتی شما را دستگیر نکردند با وجود آنکه نیروها به اندازه كافی زیاد بودند.
این را باید از آنها بپرسید كه چرا نگرفتند. ما برای خدا كار می‌كردیم. آن سخنرانی‌ها هم برای خدا و درباره كلام خدا بود...

10-           ...
11-           شما با بعضی از بزرگان ارتباط دارید که تا جایی که ما می‌دانیم بیشتر آنها از طریق پیک و واسطه است. دلیل این ارتباط شما چیست؟
جوانان و مخصوصاً مردمی که با آنها در ارتباطم، با مسائل و فشارهای بسیاری روبرو هستند که بعضی از آنها می‌تواند به دست ایشان باز شود. با توجه به عصر جدید معنویت، مسائل متعددی در جهت تطبیق اعتقادات مذهبی با معنویت مدرن وجود دارد که این هم نیاز به پاسخ دارد... از یک طرف هم از کودکی و نوجوانی سؤالاتی در بارۀ دین و معنویات داشتم. جواب آنها را از هر کس که حدسش را می‌زدم که شاید بداند، می‌پرسیدم. برای بعضی از آنها جوابهایی هم داشتم و هنوز هم می‌خواهم بدانم کاملترین جواب کدام است.

12-           سوال كننده دوم: ولییک حدس قوی‌تر هم در مسئله هست که شما می‌خواهید آنها را هم مرید خود بکنید. شما با هر کس برخورد می‌کنید تجربه نشان داده که محصول آن مرید شدن و جذب کردن است. آیا در ارتباط با آنها هم واقعاً همین قصد را ندارید؟
اگر واقعاً اینطور باشد که من هر کسی را ببینم فوراً مریدم می‌شود چرا خود شما نیستید؟ چرا این همه دشمن و بدگو وجود دارد؟ جدای از اینکه من خواستار مریدسازی نبوده و نیستم اما اگر کسی بتواند یک عالم را منحرف کند یا با خودش همراه نماید، او باید داناتر و تواناتر از طرف مقابل باشد. بعد، مگر محتوای صحبتهای ما چه چیزی جز سوالات علمی و اعتقادی بوده است. اگر من می‌توانم اعتقادات آنها را از آنها بگیرم باید بتوانم اندیشه‌های قویتر، نورانی‌تر و ریشه‌ای‌تر به آنها بدهم. البته بعضی از آقایان را دیدم و آن آقایان هم با من همراه نشدند و این حرف شما خالی از توهین به آن اعتقادات هم نیست.

13-           در انتخابات ریاست جمهوری چرا آقای... و دو سه نفر دیگر از شاگردان شما با كاندیداهای ریاست جمهوری مذاكرات داشتند؟
آنها در فشارها و تهدیدهای شدید بودند و می‌خواستند بدانند كه چه كسی به آنها احتمالاً كمك خواهد كرد، چه در همان زمان و چه در آینده که ممکن است فرد رئیس جمهور شود. .. ضمن اینكه می‌خواستند آنها را بیشتر بشناسند و زمینه‌های تعامل احتمالی با آنان را مشخص كنند.

14-           احتمالاً سفرهای خارجی شما زیاد باشد. بیشتر به کدام کشورها رفت و آمد می‌کنید؟
تا به حال سوار هواپیما نشده ام. با ماشین یا كشتی هم به مسافرت خارجی نرفته ام...

15-           انگیزه شما از نامه نگاری و پیغام رسانی‌ها به رهبران و شخصیتهای داخلی و خارجی چیست؟
روشن است. می‌خواهم نظراتم را و آنچه را كه به عنوان راه حل و تدبیر می‌دانم و فكر می‌كنم بهترینهاست به آنها بگویم. از این طریق نظراتم را در مواردی که ضروری می‌دانم به آنها اعلام کرده ام.

16-    سوال كننده دوم: خیلی از شاگردان شما در حالی كه قرآن می‌خوانند، حجاب اسلامی ندارند. روسری‌های كوتاه و شلوار ساق كوتاه می‌پوشند. خیلی از پسرها به نحو دیگری مسائل شرعی را رعایت نمی‌كنند. شما بجای توصیه به خواندن قرآن و نماز بهتر نیست اول این مسائل را حل كنید؟
این روش ماست. شما هم می‌توانی در ارتباط با جوانان با روش خودت عمل كنی. من خودم خیلی چیزها را رعایت نمی‌كنم، چطور می‌توانم به آنها توصیه كنم كه رعایت كنند. من آدم متشرعی نیستم و اگر در محك احكام و جزئیات آن بروم، پر مسئله هستم. یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون. ‌ای اهل ایمان چرا چیزی را می‌گویید كه به آن عمل نمی‌كنید!؟ ما انسانها امروز دهها بیماری داریم، از سرماخوردگی تا سرطان و جذام روح. مهم این است كه ابتدا از مرگ نجات پیدا كنیم. كسی كه قرار است تا قبل از صبح فردا بمیرد، چه فایده اگر سرماخوردگی او را هم درمان كنی؟ بزرگترین كاری كه در حق او می‌شود كرد این است كه ابتدا او را از مرگ نجات دهید.

17-           سوال كننده دوم: اینکه مردم بیایند به حرف شما قرآن و نماز بخوانند اشتباه است. آیا قبول دارید؟

بالاخره مردم به حرف کسی نماز و قرآن می‌خوانند. کسانی هم که امروز دارند می‌خوانند یا خود شما، به حرف کسی خوانده اید. یک دعوت کننده‌ای بوده است. اما شاید این کار از دیدگاهی بسیار بدبینانه، اشتباه باشد یعنی اینطور استدلال شود که اگر عده‌ای به حرف کسی قرآن و نماز بخوانند پس به حرف او هر کار دیگری هم ممکن است بکنند. همان موضوعی که چند سال پیش هم گفتید که شاید من می‌خواهم در سالهای آینده بر خلاف سالهای گذشته، در آینده‌ای نامعلوم، دست مردم اسلحه بدهم. البته واقعاً این حرفها را فقط تا بحال از شما شنیده ام و این و حرفهای مشابه حتی به صورت فکر هم به ذهنم خطور نکرده است. چند سالی هم از آن می‌گذرد اما دیدید که اتفاقی نیفتاد بلکه هماهنگی‌ها بیشتر شد. و احتمالاً‌ به ذهن اكثر دوستان هم خطور نكرده است. از دیدگاه بعضی از سیاسیون، این جمعیت می‌توانست حجم متراكمی از فرصتها و امكانات و رویاهای تحقق یافته سیاسی تلقی شود كه با آن می‌شد، هر كاری انجام داد اما ما با سیاست بازی ارتباطی نداشته ایم و كارمان فقط در زمینه‌های معرفتی و معنویتی بود. ظاهراً مولد این فكرها و ایده‌ها تا امروز، فقط شما و دوستان شما هستند. فكر جنگیدن و استفاده از اسلحه را این جوانان حتی به خواب هم نمی بینند. آخر اسلحه برای چه. در برابر چه كسی؟ اینها دشمن بی خدایی اند. دشمن جهل و ناآگاهی اند. اما حتی برای جنگیدن با اینها هم اسلحه شان تفکر و تحلیل و برنامه ریزی است. اسلحه اینها اسم خداست. كلمه خداست. قلم و كلام و اندیشه است. آن هم در جهت خدا و مردم و زندگی خوبتر. کسی را که سر سفره و در خانه خودش نشسته است چطور می‌توان متهم کرد که تو قصد داری ظرفهای غذا را بشکنی، سفره را پاره کنی و نگذاری بقیه هم غذایشان را بخورند. او می‌پرسد مگر من چه کاری کرده ام. تو می‌گویی، کاری نکرده‌ای اما من حدس می‌زنم تو این کار را بکنی. شما در برابر این همه خرابی و ویرانگری مسئولید و باید به اسلام و قرآن و نگاهبانان قرآن و حافظان اسلام پاسخ دهید. و تحمیل این افکار و اتهامات به کسانی که حتی در خواب هم آن را ندیده اند، ضربه بزرگی است. خاطراتی از جریانهای مختلف در ذهن شما هست که شما را وادار به شبیه سازی می‌کند. این یکی از ویژگی‌های ذهنی انسان است که سعی می‌کند هر پدیده تعریف نشده‌ای را با یکی از پدیده‌های تعریف شده قبلی تطبیق دهد.






18-           ...
19-           با وجود خود شما، چرا آنها برای حل مسائل خود به مراجع و بزرگان مراجعه کردند؟
قبلاً هم چند بار عرض کردم، من مثل شما مذهبی و متشرع نیستم و سواد مذهبی ندارم. از بزرگان که هیچ، بدون تعارف و تواضع، از کوچکان حیطه دین هم نیستم...

20-           سوال كننده دوم: چند سال پیش در جلسه‌ای که می‌گویید با... داشته اید چه مطالبی مطرح شد. چرا همان زمان تكلیف این مسائل یكسره نشد؟
ایشان خواستند که... و من هم این را مطرح کردم که اگر امکان پذیر شود می‌توانیم دانشگاه علوم باطنی و متافیزیکی را در ایران راه اندازی کنیم. در آن جا هم متاسفانه و شاید واقع بینانه، خودم را اصلی ترین مرجع علوم باطنی در دنیا می‌دانستم و یکی از چیزهایی که این اعتقاد را تقویت می‌کرد ملاقاتهایی بود که با اکثر شخصیتهای مدعی در موضوع داشتم... متاسفانه تا امروز، با کتابی، کسی، اندیشه‌اییا منبعی برخورد نکردم که بزرگی آن بتواند مرا در این باره دچار تردید یا ابهام کند که کسی علوم باطنی، دانش تفکر و مشاهده و روش‌های اینچنینی را به اندازه بنده یا حتی شبیه یا نزدیک به آن بداند. البته دوستان هم در همه دنیا چنین افرادی را جستجو کرده‌اند و لااقل تا امروز پیدا نکرده اند... از گفتن این حرفها متاسفم و در این سالها هم نگفته ام اما فکر می‌کنم بیان این حرفها برای رفع ابهامات ضروری است.

21-           تعدادی از بچه‌های شما با مسئولین ارتباط مستمر دارند. دلیل این ارتباط چیست؟
آنها به نمایندگی از تعداد دیگری كه سالهاست تحت فشارها و تهدیدهای رو به گسترش هستند با این افراد مكاتبه دارند تا برای كاهش فشارها و خطرات راهی بیابند... به دلیل ارتباط با من، نشریه هایشان تعطیل می‌شود،‌ از كار اخراج می‌شوند و كلاً ‌برخوردهای ناعادلانه‌ای با آنها صورت می‌گیرد. احضار می‌شوند، از حقوق قانونی خود محروم می‌شوند، برایشان خط و نشان می‌كشند، آنها هم به دنبال راه حلی قانونی برای این مشکل هستند. فکر می‌کنم اکثر این تهدیدها از جانب شما و دوستان شما باشد. احتمالاً شما هم این را قبول دارید.

22-           به گفته یكی از شاگردان خود شما، چند سال قبل شما در یكی از افراطی ترین گروهها بودید. آیا واقعاً شما عضو... بودید؟
آنها اول بعنوان یک متهم با من برخورد کردند. موهایم روغن زده بود. بعد که با آنها حرف زدم و مسائل و راه حل هایشان را گفتم آنها در کارهایشان مشورت می‌کردند. بعدها متهم‌هایی را که می‌گرفتند من آنها را آزاد می‌کردم. و از این طریق ارتباط ما با هم برقرار می‌شد و آنها بینش دیگری پیدا می‌کردند. البته جرایم آنها چیز خاصی نبود. مشكل غالباً موها و لباسشان بود. همین شد یكی از راههای ارتباط با جوانان. بعضی از آن جوانان امروز  هم با ما هستند. آنها تبدیل به محقق و متفكر و سخنران شدند.

23-           درباره استراتژی انقباضی كه در برنامه یاسین چندین بار تكرار شده است، بیشتر بگویید.
روش انقباضییعنی عدم انبساط و گسترش. عدم تبلیغ و جذب مردم. بجای زیاد شدن کمیت ها، کیفیت کار را زیاد کنیم. جلسات و سخنرانی کمتر و کمتر شود، ارتباط‌ها کمتر شود، فعالیتها کاهش یابد... از همان اوایل این رویكرد انقباضی و عدم  گسترش را به عده‌ای از دوستان ال یاسین كه مسئول تشكل‌ها بودند،‌ توصیه كردم...
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول